سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تنها کسی بود که پُرحرفی هام براش عاشقانه بود. عاشقِ عینک دودی بود. کلی عکس از خودش برام فرستاده بود ولی هیچ عکسی از من نداشت.حالا بعدِ نُه ماه، اصرار داره همدیگه رو ببینیم !یه برچسب می زنم روی دماغم و با خودم می گم: اگه نخندم وُ لبام رو غنچه نگه دارم همه چی حلّه!همون جایی که قرار گذاشتیم نشسته. با همون عینک ِ دودی و تیپِ همیشگیِ توی عکس هاش. عصای سفیدش رو که می بینم در جا، چسب رو می کَنم. دیگه لازم نیست لبام رو غنچه نگه دارم.محسن...