پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عاشقت شده ام، آن قدر کهدست هایم، شعر شوندقلم روی کاغذ بلغزد، سپید شوم!وقتی حنجره ام،از بازدم تو، جان می گیرد عاشقت شده ام، تا انگشت هایمنامت را، با پنج هجای کشیدهروی ورق پاره های قلبم، تا کند!کنار انگشت هایمدوست داشتنت، بریزد!نفس هایم، تو را لمس کند!دنیا کتیبه ای شود، که هر روزبا مهربانی تو گشوده شود!روی کلماتی، که لبانم رابه شوق بوسیده اند ...عرفان یزدانی ...