شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
همه به دنبال عشقیمو عشق فراری از ماچون سایه ای در بارانکه با اولین نور می گریزددر این میدان خالیما مسافران سردرگمزیر بارش آرزوهامی گردیم و می گردیمبه امید یک آغوش گرمچشمانماندر جستجوی نورکه در دالان های تاریک گم شدهو عشق، یک پرنده استکه در قفس قلب مابال و پر می زند برای پرواز در رهاییفقط زخم هایمانشاهدان خاموش این سفرندکه در پایان روزبه یاد عشقفریاد می زنیمو در سکوتنمی دانیم کجا رفتهفیروزه سمیع...
در زندگانی مننه سایه ای باش که گذراستو نه ردّی کهبا اولین باران محو شودتو تمامی هستی منیآن پایان کهبا عشق نقطه می گیردو آن آغاز کههمیشه با یک واژه می شکفد:دوستت دارمفیروزه سمیعی...