شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
شوقم از آغوششیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا قدر شیدایی من میدان نداشت
وقف
از همان اول خرد با عشق چون پیمان نداشت
داستان خضر و موسی تا ابد سامان نداشت
شوقم از آغوش شیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا، قدر شیداییِ من، میدان نداشت
از قضا دل بر کسی بستم که خود دلباختهست
دل ولی بر باخت دادنهای من ایمان نداشت
چشم...
چای را خیلی دوست دارم و قهوه را کمی
هردو را جلویم میگذاری
و من قهوه را انتخاب میکنم که رنگ چشمان توست
لب و لوچه فنجان چای آویزان میشود
لطفی که به من تو داشتی کافی بود
بی منّت و چشم داشتی کافی بود
یک آیه قرآن و حتّی یک سیب
یا خنده برای آشتی کافی بود
هم درده و
هم درمان
چشمان سیاه
تـــــــو...
بر در بیگانه نزن...
خانه ی تو قلب من است...
باید که راه خانهی ما را بلد باشی
آیین و رسم دلبریها را بلد باشی
پیراهن عشق و جنون را پاره کن یک شب
خوب است حاشا چون زلیخا را بلد باشی
از گرم و سرد زندگی راه گریزی نیست
باید که این گرما و سرما را بلد باشی
دنیا...
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
جانم تویی ای گل ولی از،دست دوری
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم بخواهی یا...
در پی حادثه آمد که شود جان دلم
و پس از خود ندهد راه به مهمان دلم
قبل از او عقل فقط منبع تصمیمم بود
چشمش آموخت کنم گوش به فرمان دلم
انقلابی چو زن و زندگی و آزادی
شوری انداخت به هر نقطه ی ایران دلم
آمد و پا...
به تماشای تو قانع شده ام هر شب و روز...
چون که دستم به موهای پریشان تو هرگز نرسد...
گر به کوهی گذرت خورد به فرهاد بگو
شوقِ شیرینِ تو در شورِ ادیبانه ماست
دلم بهانه می کند طلوع دیدن تو را
تا به کجا دلم کشد ، حسرت دیدار تو را
ماه من ؛
در آسمان آبیم
چه زیبا نظاره گر
به دل نشسته ای
امشب تـو بیـا دمی هماغوشم باش
همصحبت شبهای غزلپوشم باش
از باده ی بوسههای خود مستم کن
آرامـش جـرعههــای دَمنوشم باش
می بینی ؟
باز کرده دهان
شکوفهِ به تحسینت
دل و دین باخته ام مست و خمارم بی تو
روز را توبه کنم شب به قمارم بی تو
می روم کنج خرابات نشینم تا صبح
هر نفس خسته ام و دل نگرانم بی تو
شهر در شهر همه شاعر چشم تو و من
سالها دربه در از ایل و...
غزال و غزل ..
بسمه تعالی
نوشته ای که بیا بیقرار هم باشیم
همیشه مهر بورزیم و یار هم باشیم
من و تو مست در آغوشِ هم شبیهِ دو قو
پر از خیالِ جنون ، بیقرارِ هم باشیم
فرازِ حیّ علی العشق را بخوانی تا
صفِ نمازِ رفاقت ، کنارِ...
چقدررویا می بافم برای تو وخودم
رویای مسیر جاده
و یک سبد شعر عاشقانه
تا درزیر تک درخت عاشقی که از معشوقش دورمانده،سر بر زانوانت بگذارم و همه را بخوانم برایت
تا که شاید دل خدا به درد آید و نمیدانم که چه بگویم
که شاید دارم از نرسیدن به...