زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
زانا کوردستانی
دیگر نمی خواهم چیزی از
عشق و دوست داشتن بنویسم.
زیرا لیاقت نداشت آن شخصی
که خودم را برایش فراموش کرده و
دل به او سپرده بودم.
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
سال ها پی در پی می گذرند،
روز به روز از عمر و جوانی ام هم گذشت و
چشم انتظاری تاب و توانم را گرفت،
ولی دریغا که خبری از آمدنت نشد...
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
حجم دل نگرانی هایم چنان زیاد است
که هیچ شانه ای یارای تحملش را نیست،
و نه دستی دارم که با هر بهانه ،
اشک های پر از دردم را پاک کند.
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چرا چنین می کنی؟!
نکن! وگرنه صفحه به صفحه ی دفتر زندگی مان را
پاره خواهم کرد.
تمام روزهای با هم بودنمان را
ثانیه به ثانیه از هم خواهم پاشید.
چرا چنین می کنی؟!
دل چرکینم کنی،
از آن ساعتی که تو را شناختم
از خودم و خودت
از عشق و دوست داشتن ب...
متن برگردان شعر کوردی
خدا چگونه از شیطان بیزار شد؟!
من هم آن گونه متنفرم از دروغ هایت،
این را من به او گفتم...
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چقدر از مردن می ترسم!
اما نه از مردن و مرگ بعد از زندگی،
بلکه ترس من از زندگی کردن بی توست،
همان مرگ واقعی...
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
ساده و سپید و پاک
همچون دانه ای برف
به ظرافت و نرمی
بر لب هایت خواهم نشست،
تا با نفس هایت آب شوم...
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
کم بگو گوش کن!
کم بگو زودتر جای گیر شو!
کمتر در زندگی مردم دخالت کن!
دستت به کلاه خودت باشد!
داشتن شعور برای آدمی نعمت است،
که هر شخصی از آن بی بهره باشد،
تا آخر عمرش سیه بخت است.
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کور...
متن برگردان شعر کوردی
باد رایحه ی خودش را دارد
زمین و درخت و آب، عطر خود را دارند
همە ی انسان ها هم عطر خود را دارند
تنهایی و غم و خنده، عطر خود را دارند،
عطر تو در میان همه ی آنها پیچیده
بی آنکه همه ی آنها بتوانند، تو باشند.
شعر: هیوا قادر
برگر...
متن برگردان شعر کوردی
قبلن ها
کوچه ها همچون دیگ مسی پخت ذرت
پر بود
از کودکانی که با پیشبند سفیدشان
جست و خیر می کردند.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
وقتی دست به دستت دادم،
انگشتانم را جا گذاشتم.
شب که خواستم برایت شعری بنویسم،
انگشتی نداشتم که مکتوبش کنم.
وقتی که صبح دوباره دیدمت،
گفتی آن شعرهایی را
که دیروز در دستانم جا گذاشتی،
امشب تا صبح
میان موهایم،
دنبال عطر نفس های تو می گشتند.
...
متن برگردان شعر کوردی
چمانت را می بندی
روشنایی جهان تاریک می شود!
چشم بگشا،
مباد که پای بر روی دلم بگذاری!
دست بکش و دستانم را بگیر،
که این جهان، جنگلی ست پر هیاهو.
بگذار درد دل های هم را شنوا باشیم.
نکند خدای نکرده در غربت و جدایی بمیریم.
شعر: ه...
متن برگردان شعر کوردی
هرچه زیبایی
در طول تاریخ بوده است،
چنان پروانه گشتن کرم ابریشم زیبا نبوده است.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
قدح شرابم زرد،
چون چشمان تو.
همچون چشمان نامزدم.
دیده ام سیاه،
همچون موهای تو.
همچون رنگ خاک وطن در آتش سوخته ام.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
تو مرا دریا می بینی و
من رودخانه ام.
ولی وقتی چشمانت را می بندی
من صدای قدم های موج ها را می شنوم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
همچون صحرا،
لبریزم از رویای ابدی آب
اگر از تشنگی هم، هلاک شوم،
باز گل های سرخ بر پیکرم خواهد رویید.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
با مدادی قرمز
تیری بر سینه ام نقش بزن!
بگو مقصر خودش بود،
دستانش تیر و کمان بود.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
ای آشوب دل بی گناه من!
ای مروارید ته دریاهای مواج!
ای خنجر نشسته بر کنج سینه ی من!
چرا میان دو چشمه ی جوشان چشمانم،
اینقدر زیبا می درخشی؟!
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چقدر با خودم غریبم!
به دنبال نشانه ای کوچک از خویش می گردم،
شاید خودم را به یاد بیاورم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
من معصیت نیستم!
بلکه زخمم!
آنچه ناتوانم می کند از سرما، عریانی باطنم است!
آنچه آتش در دیدگانم می افروزد، سوختن وجودم است!
آنچه مرا فریفته ی سراب می کند، گم شدن خودم است!
من تنهایی ام!
من زخم بی پایانم!
من انسانم...
شعر: هیوا ق...
متن برگردان شعر کوردی
روزگاری من ساکن اینجا بودم
آب هم همنشین من بود،
آتش نیز...
همراه با باد رفتم و خاک را به آغوش کشیدم.
و حالا خاک، تمام دردهای مرا می داند...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
من زخم ام!
و زندگی زخم های دردناک پی در پی است و
مرگ هم وقت و بی وقت می رسد.
مستی تنها چاره ی درمان زخم های من است.
باشد که دود و مستی درون استخوان هایم راه یابد
شاید که از یاد ببرم
من،
تکه گوشتی زنده ام...
شعر: هیوا قادر
ب...
متن برگردان شعر کوردی
سخنان من،
همچون خوشه های انگور ساده اند
چنانکه در محضر آفتاب
عریانی خویش را می نگرند،
از شرم سرخ می شوند و شیرین...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
از روی سادگی و سردرگم،
دروازه ی خانه ی را کوفتن!
به این امید که زندگی
با لیوانی آب خنک
در به رویم بگشاید.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
زندگی بی تو جهنم ست و
با تو بهشت!
از این روست که باورم شده است،
بعد از مرگ دنیایی دیگری نیست که بروم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
من چنان شمع
از ترس سوختن نخ درونم،
ذوب شدن خودم را از یاد برده ام.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
تو شرابمی،
هر چه در قلبم نگهت بدارم
سکرآورتر می شوی.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
دخترم،
رویای پرواز دارد و
از سختی های پر گشودن آگاه نیست!
زمانی من هم عاشق پرواز بودم و
بعد پرهایم را چیدند!
آه دختر عزیزم!
تو چون من نکن!
تمام نشستن های بعد از پرواز
با چیدن شاه پرها خاتمه خواهد یافت.
شعر: هیوا قادر
برگر...
متن برگردان شعر کوردی
هر گاه که می بینمت
ماهی سرخ درون حوض سینه ام
خودش را به حوض سپید پیراهن می کوبد.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
جهان برایم،
خیلی کوچک شده است.
افسوس که پر پروازم را چیدند و
ناچار باید در تاریکخانه ی بودنم، بمانم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
ادامه