زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
زانا کوردستانی
صبح ها با موهای ژولیده از خواب بر می خواستند و
غروب ها با کوزه ای شکسته از چشمه باز می گشتند،
خواهرانم،
عطر گیلاس های نرسیده را تداعی می کردند،
بوی انتظار!
انتظاری که همچون پیچک از پنجره آویزان بود.
انتظاری که شبیه غبار مرگ بر برگ ها نشسته بود...
متن برگردان شعر کوردی
خواهر بزرگم می گفت:
- بگذار مرگ بیاید! گریه کنان بیاید!
چگونه نگریم؟! وقتی من می میرم و کسی نخواهد گفت دریغا!
من می میرم و مرگ من،
به اندازه ی افتادن سیبی کال،
تأثیری بر جاذبه ی زمین ندارد!
من می میرم و مرگ من،
به اندازه ی انعکاس برخورد هسته ...
متن برگردان شعر کوردی
تو هم فریب جهان را خوردی!
بله! دنیا چنین است!
اول شانه به سرها را کباب می کند و
سپس پرستوها را
و وقتی دلبسته اش شدی چون فاحشه ای تو را رها خواهد کرد.
و چون هرزه ای رو از تو می گیرد،
بله! دنیا چنین است خدیجه*!
شعر: ماردین ابراهیم
ب...
متن برگردان شعر کوردی
مرا می گویی که غریبه ها رویا نمی بینند؟!
اما من، روزهایی که چون سگ در ترکیه
از سرنوشت خود بیزار بودم،
تو را به یاد داشتم و رویاهایم را با تو مرور می کردم.
تو در خاطرم بودی،
تو رویا و آرزویم بودی،
آن هنگام که در اسطبل ها بیگاری می کردم و
بر ...
متن برگردان شعر کوردی
چه وقت، بین من و تو چنین شکرآب شد، خدیجه؟!
به یاد داری که جوجه ای داشتیم
که از ترس غرش هواپیما ها خودش را پنهان می کرد!
جوجه ای که با گنج قارون هم عوضش نمی کردیم!
به یادداری در آغل قوچ ها،
شیر بزها را سر می کشیدی،
چونکه مادری نداشتی!
دوست دار...
متن برگردان شعر کوردی
مرا می گویی: پسران رحمی در قلب و جانشان نیست!
اما من در اسکله، شب هایی که همراه ماهیگیران
خودم را با آتشدان های حلبی گرم می کردم،
تو را به خاطر داشتم.
تو در یادم بودی تمام غروب هایی
که من در قایق ها، قرآن می خواندم.
شعر: ماردین ابراه...
متن برگردان شعر کوردی
دنیا چنین است خدیجه!
ابتدا تابش آفتاب را بر تو عیان می سازد
تا که فریب پرتوهایش را بخوری.
صبح کاذب را بر سر راهت می گذارد،
تا که در دام نسیم صبحگاهی اش گرفتار شوی!
با زیبایی هایش فریبت می دهد،
که گمان کنی خوشبختی!
و بعد دقیقه به دقیقه عمرت ر...
متن برگردان شعر کوردی
جلوی چشم هایم، هی می آیی و می روی،
جواب سلامم را هم نمی دهی،
چیست این زمستان سخت روح سپردن؟!
الهه ها گناه کرده اند،
و تمام نظم زمین را زیر و رو کرده اند،
کاری کرده اند که خوشبختی هایم را فراموش کنم.
برای قد و بالای رعنای تو نذر کردم
تا که دلم...
متن برگردان شعر کوردی
بخاطر تو می نویسم،
زیرا جز کلام تو، قلم من،
چیز دیگری نمی تواند، بنویسد.
در فراق تو هیچ چیز زیبایی در این جهان نمی بینم،
با نگاهی غمگین، جلوی در خانه ، چمباته زده ام!
هیچ نمی توانم که سر پا بیاستم و قدم از قدم بردارم،
هرچقدر هم دور باشی،
باز...
متن برگردان شعر کوردی
چرا چنین ساکت نشسته ای عزیزم؟!
خودت که خوب می دانی،
از وقتی به دنیا آمده ام تاکنون
لحظه ای دوری ات را تاب ندارم!
و هر وقت و بی وقت منتظر دیدارت هستم
همزمان با گشودن در خانه،
بعد از هر سلام گفتنی،
بلاگردان قد و بالایت می شوم!
چرا چنین ساکت ...
متن برگردان شعر کوردی
قلم آزادیخواه همچون باد وزان
تمام گوشه و کناره های جهان را در بر خواهد گرفت!
ولی وقتی به سرزمین دیکتاتوران رسید،
یا باید بی صدا از آنجا گذر کند،
یا که زبانش را خواهند برید.
شعر: علی پاکی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چه بسیار دلتنگتم، ای مادر!
بی تو در این غربت،
از دو وطنم دور افتاده ام،
اگر که اینجا بمیرم،
نه بوسه های تو را می بینم و
نه قبرستان کردستانم را...
شعر: علی پاکی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
بگذار شاعر بمانم!
بگذار شاگردی تنبل و بی هنر باشم،
چرا که نمی توانم،
کلمات را به خوبی بیاموزم
و نه می توانم،
با درک رنگ ها،
دوست داشتن تو را ترسیم کنم،
اما خوب می دانم که می توانم،
جز تو بر همه کس چشم بپوشم...
شعر: علی پاکی
ترجمه به ...
متن برگردان شعر کوردی
من کسی ام،
که در کوله بارم فقط این ها را دارم:
وطنم،
پرچمم،
کلمات،
کتاب.
شعر:خالد فاتحی
گردآوری و نگارش و ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
تو شبیه ستاره ی سحری،
طلوع که می کنی،
شبش دیگر دلخوشم و
تا سحرگاه مستم و سرخوش.
شعر: خالد فاتحی
گردآوری و نگارش و ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چرا تو غزال گیسو بلند رویاهایم نشوی و
من هم تمام آرزوها و رویاها و ای کاش هایت بشوم.
با هم بودنمان محال است!
بیا از هم جدا بشویم،
تو هیچ کاری نکردی برای التیام زخم هایم و
من هم، چنان مترسکی بودم در مزرعه ی عمر تو...
بهتر است از هم جدا شویم،
...
متن برگردان شعر کوردی
سفر نکن...
سفر یعنی خداحافظی و جدا شدن
سفر یعنی دربدری و درد و غربت
سفر نکن!
آی که چه منتفر از چمدان و رخت سفرم!
و وقتی می بینم قصد رفتن داری
غم و غصه تمام وجودم را می گیرد
و دلم پر از اندوه می شود
سفر نکن!
بقچه ی سفر به دوردست ها را به...
متن برگردان شعر کوردی
هنوز هم
در بالاخانه ی قلب من
هر صبح کدبانویی
گیسوان سیاه قطرانی اش را
به پرتوی آفتاب عشق من، می سپارد.
او هم تاکنون عاشق است،
و هر روز
تکه ابری می شود و
درون دریای غم و اشک من، می بارد.
شعر: خالد فاتحی
گردآوری و نگارش و ترج...
متن برگردان شعر کوردی
چه دردناک است
وقتی دردی در سینه ات تلنبار شود و
نتوانی بازگویش کنی،
و عکس آن را به زبان بیاوری...
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
اشتباه مهلک من این بود که
با خیال راحت و خوشنودی به زندگی پرداخته بودم
و بی خبر خودم را
دلبسته به کسی کردم
که او به دیگری دل بسته بود.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
چه می خواهید از زندگانی من؟!
بگذار بگویم تا بدانید،
گذشته ام پر از حسرت و درد بود
اکنونم پر از غم و کم و کاستی ست
و آینده ام هم
نه آغازش پیداست و نه پایانش معلوم...
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم
ولی، چشمانم بی شرم اند
آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
در تاریکی چشم گشودم،
ولی،
روشنایی های پس از آن
چشم هایم را تاریک کرد.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
نمی بخشم باد را
چرا که، تنها شبی در حیاطتان خوابیدم
و او بوی خوش زلف و نفست را
برای دیگری برد.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
آی ی ای نیشته جان!
کجایی؟
تو که باد نیستی
که رد پایت پیدا نشود!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
امشب تنهایم،
شب تابوت بی شمار گریه و زاری و خواهشم است
شب جهنم است،
زخم است،
غم است،
فریاد است.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
ای شمع من
تو که می دانستی در این ییلاق، طاقت نمی آورم،
چرا دلم را شکستی؟
چرا شدی قیامت عشق و
مرا بی گناه در آتش فراقت سوزاندی؟!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
نیمه شب است و
در پنجره ی چوبی خانه ات
چشم به راه دیدنتم،
بیرون بیا!
کویی؟ کجایی؟
آی ی سایه ی سپید خدا
آی ی دختر لجبازتر از گردباد.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
تو می گویی الان
در کجا
در کدامین کوچه و پس کوچه،
پیدایت کنم.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
من می روم
و شما به او بگویید: دیگر مرا نخواهد دید!
من خواهم رفت و زمان رفتنم
چون رود می روم
رود هم آبش را به پشت سر، باز نمی گرداند.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
ادامه