[ای خانهبهدوشترین زن]
ای غمگینترین،
ای عاشقترین،
با این دو عصای زیر بغلت،
خسته و ناتوان در مسیر عشق
میخواهی به کجا برسی؟!
در این خانهی بیدر و پیکر،
چگونه میخواهی پرواز را بیاموزی؟!
با این سر پر از سودا و این دل بیتابت
میخواهی به کاشانهی چه دیوانهای پا...
آنها، پسران شما نبودند
که پیشمرگه شدند و در شهر به شهر این وطن شهید شدند
آنها، پسران و دختران شما نبودند
که در زندانها شکنجه میشدند
به برق متصل و
به دار اعدام سپرده میشدند.
آنها، پسران شما نبودند
که در سر هر کوی و برزن، تیرباران میشدند
آنها،...
وقتی که چکمههای مزدوران دشمن
خاک وطنم را لگدمال میکند
و شکوه و حرمت جنگلها و کوهستانهایمان را هتک میکند
آه از روح و روانم، به فریاد بر میخیزد!
آن دم چنین میپندارم
دشمن،
پا بر گور پدربزرگهای تمام ملت کُرد میگذارد!
یا که پا بر زخم خونین پیکر هزار...
این شهر، همان شهر پیشین است،
گرچه چون گذشته به چشم من نمیآید!
شهر با کوچه و خیابانش زیباست
ولی با مردمانش آباد است.
در دیدگاه من چنین است:
خیابانها اخمو و افسردهاند
به رهگذران سلام نمیکنند
میدانند که تو در این شهر نیستی
کوچه و بازار و باغچهها
در...
من،
نه زمستان را دوست دارم،
نه مایلم که برفی ببارد!
زمستان همچون حکومت اقلیم
سنگدل و بیرحم است
ظالم و ستمکار است...
من،
نه زمستان را دوست دارم،
نه مایلم که برفی ببارد!
نگران فقیر و فقرا هستم،
که در زمستان خانهیشان خیلی سرد میشود
و دست و پای...
ارغوان رسول
خانم "ارغوان رسول" (به کُردی: ئەرخەوان ڕەسوڵ)، شاعر، نویسنده و مترجم کُرد معاصر، زادهی محلهی چهارباغ سلیمانیه است.
◇ کتابشناسی:
- محبوب ، ۱۹۷۴ (مجموعه شعر)
- چشمان طاووسی علی ، ۲۰۰۴ (مجموعه شعر)
- خبر از افسردگی من نداشتی و مستانه از من گذشتی ، ۲۰۱۷ (مجموعه...
پیش از آنکه به دارم بیاویزید
از گندمهای خوشمزه برایم بگویید
آن گندمهایی که شریک بخت سیاه من و شمایند
آن گندمهایی که در غم من،
گردنشان را به دهان ملخها میسپارند
پیش از آنکه به دارم بیاویزید
دیدهگانم را بگشایید
با شمایم،
چشمانِ مرا باز کنید!
و اگر مَردید...
ریناس ژیان
استاد "ریناس ژیان" (به کُردی: ڕێناس ژیان) شاعر نامدار کُرد زبان، زادهی سال ۱۹۷۴ میلادی، در محلهی قوسر شهر ماردین ترکیه است.
وی بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه دجله، مدتی به شغل معلمی پرداخت.
در سال ۱۹۹۹ میلادی نخستین مجموعه شعر خود را با نام "ژانیا" منتشر کرد.
خیلی خیلی گریستهام،
مگر میشود گریه نکرد؟!
آیا دلیلی برای خندیدن مانده است؟!
برای کمک،
برای خوشحالی،
تا من هم گریه نکنم!
کجاست آن همه خاطرات کودکی
که وقتی بزرگ میشوی
پشت سر خود جای میگذاری!
من،
هنوز هم با آن خاطرات زندهام،
با آن ترانهای که میگوید: کودکیهایم را...
باد،
شبیه آن زنانیست
که همیشه نگاهی به پشت سر خود دارند
قلبی برای صبوری دارند.
لیکن باد
چون زن،
عشق نمیچکد از وجودش...
[تقدیم به شیرکو بیکس]
پیش از سخن گفتن
پیش از شعر و ادب و ادبیات
زودتر از تاریخ نگارش و
عمیقتر از معنای فلسفه و
طولانیتر از داستانِ بودن،
شیرکو بوده!
چون شیرکو بود،
شعر، زبان گشود
ادبیات پای گرفت و
کلمات معنی پذیرفتند.
چون شیرکو پای به هستی گذاشت...
بر جنازهام گریه نکنید!
من با مرگ کنار آمدهام!
آن ستارههایی که خاموش میشدند، من بودم
آن برگهای خزان زده، من هستم
آن سرزمینی که از بین رفت، من بودم
من خانهای متروکم،
که دیگر آباد نمیشوم.
به خود میاندیشم،
خیلی وقت است که با مرگ انس گرفتهام!
من،
من،...
تو،
آخرین لبخندِ
در آن لحظهی جدایی بودی،
که پُر اندوه و آکنده از غم، بر لب نشاندی.
استاد دلزار حسن (به کُردی: دڵزار حەسەن) شاعر، نویسنده و روزنامهنویس کُرد، زادهی سال ۱۹۷۵ میلادی در اربیل است.
از وی چندین کتاب رمان، مانیفیست و مجموعه شعر چاپ و منتشر شده است.
مجموعه شعر "من" آخرین کتاب منتشر شده از اوست.
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
(۱)
در لحظات پایانی عمرم،
با انبوهی...
میان آسمان،
پرندە، سیارە، ماه و خواهران و دوستانش...
میان دریا،
در، یاقوت، ماهی، خواهران و دوستانش...
میان خشکی،
کوه، درە، دشت، خواهران و دوستانش...
و در جایگاه من هم،
قلب، احساس، چشم و تمامی اعضایم!
اکنون دیگر،
آسمان، دریا و خشکی من، "تو" هستی
"تو" بهجای همە چیزی!!
آقای "ساریژ ئفینی" (به کُردی: ساڕێژ ئەڤینی) متخلص به "خاک" (خۆڵ)، شاعر کُرد، زادهی شهر کویه واقع در شهرستان کوی سَنجَق در استان اربیل ساکن است.
هرگاه که خورشید طلوع میکند
مادرم رختخوابها را جلوی آفتاب پهن میکند!
روزی از او پرسیدم:
- رختخوابها که خیس نیستند،
پس چرا آنها را جلوی آفتاب پهن میکنی؟!
گفت: تا که بوی نم و بد از آنها پاک شود و خوشبو شود.
به فکر فرو رفتم و با خودم...
ما،
به امور پرستاری آگاه و خبره گشتیم
هر کسی که نزد ما آمد
زخم خود را با ما التیام بخشید.
مایی که در جان و روحمان
صدها زخم وجود دارد
کسی نیست که پرستار ما شود.
تو،
مرا به روزگار سپردی...
من هم،
تو را به خدا میسپارم...
لەپاش زیڕژنی هەڵەبجە،
لەکوێ مەلۆتکەی ژانگرتووم ژیرکەمەوە؟
دەڕۆم وەک داغستانییەک،
سەر هەڵدەگرم،
ئەو گۆلمێک گڵی وڵاتی بۆ سێبووری لەگەڵ خۆی برد،
منیش سووتووی باخ و بێستانی هەڵەبجە.
ژنێک دەناسم لە نەسەبی شەهێنە
بەرز نەبێت نافڕێت
باڵای دەگاتە هەورەکان
بەیانیان کوترە باریکە
چاوی بۆ دەگێڕن!
ئەو دەمێکە دەنکەگەنمەکانی راسپاردوون.
ژنێک دەناسم لە نەسەبی هەڵۆکانە
لەبەرزی نەبێت ناخەوێت
ئێواران بەدرەنگەوە
کوکوختیەکان لە پەنا گوێی هەڵدەکوڕمێن،
ئەو خۆی و تەسبیحێکی ملەوەن
لە بەلەکۆنی ماڵەکەی
دڵی مانگ دەداتەوە.
خاتوون "پەری عومەر ئەسعەد"، ناسڕاو بە "پەری خەیلانی"، شاعیری هاوچەرخی کورد، له رۆژی ۲۰ ڕەشەمەی ساڵی ۱۹۸۷ زایەنی لە هەوڵیرە لە دایک بوو.
کاک "عزهدین زهکیزاده"، شاعیر هاوچهرخی کورد، هاوسەر و هاوژینی ئەم شاعیرە.
(۱)
لەو ڕۆژەوەی هەنار بە بۆنی سێو خنکا
لە هەر شوێنێک سێو ببینم چاوم دەزێت.
بەهارە...