«غەریبیت دەکەم..»
مودەتێکە تەنها سەراب دەبینم
تێگەشتم کە من بێ تۆ بیابانێکی وشکهەڵاتوم
کەی دەبارێی بەسەرمدا ئەی جوانترین هۆکاری سەوزبونی من.
دەی خۆ لەم مەملەکەتە وێرانەدا هیچ کەسێک لەخۆی نەچوو
منیش بێ تۆ لەخۆم ناچم
نە دەنگم دەتوانی چەشنی کەنارییەک بخوێنێ و
نەڕەگم دەچێتەوە سەر گەنم و
نەپەنجەکانم دەتوانن سەمفۆنیای...
خودایە لەژێر هەنگڵی ئەمشەودا بووم بەهەڵم
بۆ لەخۆم یاخی دەکەیت
لەبادەی پیاوێکیشدا بۆ چی سەر مێزێک
ئەم ڕووتەنیەی من وەکو با خەیاڵێک دەیبا
خۆ من یاریم بە ئاگر نەکردبوو
تا ئەمشەو یار قامکەکانم بسوتێنێ و
ئاهو ئازارەکانمی پێ بژەنێ
خۆ من لەسەرابدا خۆم ون نەکردبوو
تا ئەمشەو یار نوقمی لمی...
لەبەردەم ئاوێنەکەم دانیشتوم
بیر لە تۆو
دوواهەمین ڕۆژەکانی ساڵی پار دەکەمەوە
کوپەکەم پڕدەکەم لە ئومێدی گەرم و
بەبزەیەکی عەیارانە، لێوەکانم رەنگ دەکەم و
لەبەردەم ڕۆژو ساڵێکی نوێدا
وێنەیەکت لەگەڵدا دەگرم
داهۆڵی جەنگی پاییز ڕادەگرم و
بەیداخی سپی هەڵدەبڕم
تا لەگەڵ هاتنەخوارەوەی یەکەمین بەفری زستان
بە کڵاوێکی سپی
تاڵە ڕەشەکانی ڕۆژگار...
- ئایا من جوانم؟
- بەدڵنیاییەوە نەخێر تۆ ئێجگار ناشرینیت
- ناشرین؟؟
- بەڵێ، بەڵام شتێکی باشە دەزانیت؟
چونکە هەر کەسێک خۆشی بوێیت دڵنیایت کە وەکو خۆت و خودی خۆت کە هەیت خۆشی دەوێیت، نەک لەبەر جوانییەکەت.
چونکە جوانەکان هەمیشە نازانن کێن ئەوانەی بەڕاستی خۆشیان دەوێن.
لە حیواری
اگر مُردم
به معشوقهام بگویید ناز میکند!
به دخترانم بگویید به دلتان غم راه ندهید
تنها دارد چُرت میزند
به برادرانم بگویید که به سفر رفته
به خواهرانم بگویید که رفته آیینهای خوب بخرد
تا در آن، پیری صورتش را نشان ندهد
ولی،
هیچ چیزی به مادرم نگویید
مبادا دلش...
دلتنگم
همچون کشاورزی که در خشکسالی
در جستجوی باران است.
من جستجو کردم، در نماز باران
اکنون که تا سقف خانهام نیز باران باریده
دل خشک من،
هیچ مایل به سبز شدن نیست.
او،
مهلتی از حزن و اندوه گرفت و
قدح حرفهایش را سر کشید
مهلتی از شعر گرفت و
خانهای با خیال بنا نمود
مهلتی از من گرفت و
آغوشش را آرزویم کرد و رفت!
برای قایم کردن شک و دودلیهایمان
او سیگاری روشن کرد و من ترسی بیپایان را!
او...
بانو "آویزان نوری" (به کُردی: ئاواێزان نوری)، شاعر و نویسندهی کُرد، در ۱۳ ژوئن سال ۱۹۸۱ میلادی، در سلیمانیه به دنیا آمد و اکنون ساکن کرکوک است.
در سال ۲۰۳۳ نخستین اشعارش در روزنامههای کرکوک منتشر شد و تاکنون سه مجموعه شعر از او چاپ و منتشر شده است:
-...
[ای خانهبهدوشترین زن]
ای غمگینترین،
ای عاشقترین،
با این دو عصای زیر بغلت،
خسته و ناتوان در مسیر عشق
میخواهی به کجا برسی؟!
در این خانهی بیدر و پیکر،
چگونه میخواهی پرواز را بیاموزی؟!
با این سر پر از سودا و این دل بیتابت
میخواهی به کاشانهی چه دیوانهای پا...
آنها، پسران شما نبودند
که پیشمرگه شدند و در شهر به شهر این وطن شهید شدند
آنها، پسران و دختران شما نبودند
که در زندانها شکنجه میشدند
به برق متصل و
به دار اعدام سپرده میشدند.
آنها، پسران شما نبودند
که در سر هر کوی و برزن، تیرباران میشدند
آنها،...
وقتی که چکمههای مزدوران دشمن
خاک وطنم را لگدمال میکند
و شکوه و حرمت جنگلها و کوهستانهایمان را هتک میکند
آه از روح و روانم، به فریاد بر میخیزد!
آن دم چنین میپندارم
دشمن،
پا بر گور پدربزرگهای تمام ملت کُرد میگذارد!
یا که پا بر زخم خونین پیکر هزار...
این شهر، همان شهر پیشین است،
گرچه چون گذشته به چشم من نمیآید!
شهر با کوچه و خیابانش زیباست
ولی با مردمانش آباد است.
در دیدگاه من چنین است:
خیابانها اخمو و افسردهاند
به رهگذران سلام نمیکنند
میدانند که تو در این شهر نیستی
کوچه و بازار و باغچهها
در...
من،
نه زمستان را دوست دارم،
نه مایلم که برفی ببارد!
زمستان همچون حکومت اقلیم
سنگدل و بیرحم است
ظالم و ستمکار است...
من،
نه زمستان را دوست دارم،
نه مایلم که برفی ببارد!
نگران فقیر و فقرا هستم،
که در زمستان خانهیشان خیلی سرد میشود
و دست و پای...
ارغوان رسول
خانم "ارغوان رسول" (به کُردی: ئەرخەوان ڕەسوڵ)، شاعر، نویسنده و مترجم کُرد معاصر، زادهی محلهی چهارباغ سلیمانیه است.
◇ کتابشناسی:
- محبوب ، ۱۹۷۴ (مجموعه شعر)
- چشمان طاووسی علی ، ۲۰۰۴ (مجموعه شعر)
- خبر از افسردگی من نداشتی و مستانه از من گذشتی ، ۲۰۱۷ (مجموعه...
پیش از آنکه به دارم بیاویزید
از گندمهای خوشمزه برایم بگویید
آن گندمهایی که شریک بخت سیاه من و شمایند
آن گندمهایی که در غم من،
گردنشان را به دهان ملخها میسپارند
پیش از آنکه به دارم بیاویزید
دیدهگانم را بگشایید
با شمایم،
چشمانِ مرا باز کنید!
و اگر مَردید...
ریناس ژیان
استاد "ریناس ژیان" (به کُردی: ڕێناس ژیان) شاعر نامدار کُرد زبان، زادهی سال ۱۹۷۴ میلادی، در محلهی قوسر شهر ماردین ترکیه است.
وی بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه دجله، مدتی به شغل معلمی پرداخت.
در سال ۱۹۹۹ میلادی نخستین مجموعه شعر خود را با نام "ژانیا" منتشر کرد.
خیلی خیلی گریستهام،
مگر میشود گریه نکرد؟!
آیا دلیلی برای خندیدن مانده است؟!
برای کمک،
برای خوشحالی،
تا من هم گریه نکنم!
کجاست آن همه خاطرات کودکی
که وقتی بزرگ میشوی
پشت سر خود جای میگذاری!
من،
هنوز هم با آن خاطرات زندهام،
با آن ترانهای که میگوید: کودکیهایم را...
باد،
شبیه آن زنانیست
که همیشه نگاهی به پشت سر خود دارند
قلبی برای صبوری دارند.
لیکن باد
چون زن،
عشق نمیچکد از وجودش...
[تقدیم به شیرکو بیکس]
پیش از سخن گفتن
پیش از شعر و ادب و ادبیات
زودتر از تاریخ نگارش و
عمیقتر از معنای فلسفه و
طولانیتر از داستانِ بودن،
شیرکو بوده!
چون شیرکو بود،
شعر، زبان گشود
ادبیات پای گرفت و
کلمات معنی پذیرفتند.
چون شیرکو پای به هستی گذاشت...
بر جنازهام گریه نکنید!
من با مرگ کنار آمدهام!
آن ستارههایی که خاموش میشدند، من بودم
آن برگهای خزان زده، من هستم
آن سرزمینی که از بین رفت، من بودم
من خانهای متروکم،
که دیگر آباد نمیشوم.
به خود میاندیشم،
خیلی وقت است که با مرگ انس گرفتهام!
من،
من،...
تو،
آخرین لبخندِ
در آن لحظهی جدایی بودی،
که پُر اندوه و آکنده از غم، بر لب نشاندی.
استاد دلزار حسن (به کُردی: دڵزار حەسەن) شاعر، نویسنده و روزنامهنویس کُرد، زادهی سال ۱۹۷۵ میلادی در اربیل است.
از وی چندین کتاب رمان، مانیفیست و مجموعه شعر چاپ و منتشر شده است.
مجموعه شعر "من" آخرین کتاب منتشر شده از اوست.
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
(۱)
در لحظات پایانی عمرم،
با انبوهی...
میان آسمان،
پرندە، سیارە، ماه و خواهران و دوستانش...
میان دریا،
در، یاقوت، ماهی، خواهران و دوستانش...
میان خشکی،
کوه، درە، دشت، خواهران و دوستانش...
و در جایگاه من هم،
قلب، احساس، چشم و تمامی اعضایم!
اکنون دیگر،
آسمان، دریا و خشکی من، "تو" هستی
"تو" بهجای همە چیزی!!