من معصیت نیستم!
بلکه زخمم!
آنچه ناتوانم می کند از سرما، عریانی باطنم است!
آنچه آتش در دیدگانم می افروزد، سوختن وجودم است!
آنچه مرا فریفته ی سراب می کند، گم شدن خودم است!
من تنهایی ام!
من زخم بی پایانم!
من انسانم...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR