سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در هواے گرم این روزهافکر کردن بہ تو خنکے ستکہ دنیایم را نوازش مےدهد!...
هوا که اینگونه میشود ..من میمانم و سرگردانی در خیابان های سرد...میخواهم همانند مردم شهرمحو سفیدی برف شوماما سیاهی چشمانت رهایم نمیکند ..!...
این شب ها میگذردو میرسد روزی که در آغوش هم از سر شوقگریه سر میدهیم...!...