متن گریه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات گریه
و من که چلچله در آسمان تهرانم
هنوز عاشق پرواز زیر بارانم
خزان رفت و زمستان هم به اتمام است
ومن که راهیِ یک نوبهار عریانم
سری سخن بگشای و کلامی با من گوی
منی که بی تو اسیر و مطیع فرمانم
تو شمع روزنهای روزگار تلخ منی
بیا برای...
ای ماهِ پشت ابر نهانم، شبت بخیر
رفتهست بی تو تاب و توانم، شبت بخیر
تنگست بی تو در قدمم وسعتِ جهان
گُنگست بی تو زالِ زبانم، شبت بخیر
آسوده باشو هیچ غمی را مکن دریغ
آشفته گرچه روحو روانم، شبت بخیر
شب تا سحر نشستنو شب گریهام جدا
حقا...
چو زخمِ ام که دو صد بخیه در محل دارم
هنوز تازه ام و رنگِ چون لعل دارم
برای با تو نشستن هنوز هم که هنوز
شراب کهنه و یک جرعه هم غزل دارم
نه جنگجوی نبرد دلم نه افسرِ عقل
فقط دو زخمِ عمیق از تو در بغل دارم...
طفل بودم زندگی بعد از تو جانم را گرفت
لب گشودم تا سخن گفتم، زبانم را گرفت
بارها گفتم بگویم آنچه با من کردهای
دست غیرت حلقه زد دورم، دهانم را گرفت
رستمم گم کرده راه منزل تهمینه را
زندگی بعد از تو سهراب جوانم را گرفت
بذر خود ناکافی...
شب سختی خواهد بود
پارادوکسی عجیب
در وجودم رخ خواهد داد
که من با یاد خنده هایت
سیر گریه خواهم کرد .
تا الفبای گریه
بغلتد
بر گونه ی کویر
عشق من
در نبودنت
چشمهایم پر از اشکهای بیپایان است،
مثل بارانی که هیچگاه تمام نمیشود.💔
وقتی توو دل میپیچه
موجِ صدای گریه
وقتی که من محو میشم
تویِ هوای گریه
وقتی که من ذوب میشم
تویِ فضای گریه
وقتی که من میمیرم
با هوی و های گریه
دیگه میدونم برات
یه کاهِ رفتنیاَم
میخونم از توو چشمات
نگاهِ رفتنیاَم
دیگه باید بدونم
نمیخوای پیشت بمونم...
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
پشت سر پروانه دریا هم بریزی
پروانه برگشتی ندارد تا سحر نیست
پروانه را دیدم که خاکستر نشین شد
پروانه یادم داده عاشق فکر...
آدما گریه نمیکنن… نمیکنن
یهو صدای یه آهنگ قدیمی میاد، گریه میکنن
یه لباس کهنه میبینن، یه عکس قدیمی، یه خاطره گمشده…
یه پیام نخونده، یه اسم آشنا توی لیست مخاطبا
یه بوی آشنا توی خیابون…
آدما گریه نمیکنن از درد،
از بغضی گریه میکنن که جا خوش کرده تو...
به امید دیدار
در این روزها ، بیشتر از قبل عاشق تهران شدم.
شهری که این روزها مرا بیاد نخل های سوخته جنوب کشور در دوران دفاع مقدس می اندازد.
امشب، وقتی تصویر خانههایی را که مردم ترکشان کرده بودند و نمیدانستند وقتی برمیگردند سر جایش هست یا نه، دیدم......
دل گرفتهام، مثل آسمانی که ابرهای تیره بیاجازه مهمانش شدهاند. اشکهایم بیوقفه میبارند، بیآنکه کسی بفهمد این باران بیصدا از کدام ابر اندوه سرازیر شده است.
هر قطره اشکم حکایتی دارد، قصهای از غمی که در سینهام خانه کرده، شبیه برگهای پاییزی که بیهیاهو از شاخه جدا میشوند و در...
خیلی خیلی گریستهام،
مگر میشود گریه نکرد؟!
آیا دلیلی برای خندیدن مانده است؟!
برای کمک،
برای خوشحالی،
تا من هم گریه نکنم!
کجاست آن همه خاطرات کودکی
که وقتی بزرگ میشوی
پشت سر خود جای میگذاری!
من،
هنوز هم با آن خاطرات زندهام،
با آن ترانهای که میگوید: کودکیهایم را...
ای دل، از چه بیزاری؟ با زخم، که میسازی؟
با یاد، که دم سازی؟ تو کودک دلبازی
این مکتب عشقت بود غمها همه مشقت بود
برخیز، وقت تنگ است دیدار یار، مرگ است
با سایه چه میجنگی؟ با گریه چه میزنگی؟
در سینه نفس مردهست قلبت به جنون خوردهست
برخیز...
در دلم، حالِ بدی، جوشید و رفت
بهرِ گریان کردنم، کوشید و رفت
آن چنان تو بی خبر رفتی که من؛
از هر چه شب بیزارم
و هر ثانیه تَب دارم
و در حسرتِ دیدارِ تو؛ بیدارم
و چون ابرَکی آبستن از دریایِ بغض؛
می بارم و می بارم و می بارم و
آه از شب؛
آن شبِ تاریک و سرد و منجمد...
اشک هایم بر زخم هایم می بارند و زخم هایم خون گریه میکنند...
پیوسته بارانیست چشمم، در نبود تو.
بی تو هر شب زیر سیل گریه مدفون می شوم
با مرور خاطراتت زار و دلخون می شوم
بی تو در این راه دشوار پای لَنگم می کشم
طعم تلخ بی کسی را بی تو هر شب می چِشم
شده دلتنگِ کسی باشی و از شدت حزن گریه بر شانه ی بالِش کُنی و خواب شَوی؟ شده با عطرِ به جا مانده ای از رهگذری رنگِ رخساره ببازی ، مست و بی تاب شوی؟