شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تمام گلها به دست انسانها از شاخه جدا شدند اما گل خشخاش به نمایندگی تمام گلها از انسانها انتقام گرفت.دنیا دنیای حساب و کتابه......
مدارابالاترین درجه قدرتومیل به انتقاماولین نشانه ضعف است . ....
انسان غرق شودقطعأ میمیردچه در ، دریا ، چه در رویا ، چه در دروغ ، چه در گناه چه در خوشی چه در قدرت چه در جهل چه در انکار چه در حسد چه در بخل چه در کینه چه در انتقام...مواظب باشیم غرق نشویم ،انسان بودن به تنهایی یک دین خاص است کهپیروان چندانی ندارد ....
بجز این گنه ندانم که محب و مهربانمبه چه جرم دیگر از من سر انتقام داری...
گر چه کردم ذوقها از آشناییهای اوانتقام از من کشید آخر جداییهای او...
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با منترسم به درد عشق و هجران من بیفتد...
گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنیمن آن نیم که ره انتقام برگیرم...
هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتدز دست دوست نشاید که انتقام کنند...
ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکنخونابه میچکد همی از دست انتقام...
گر جور روزگار کشیدم، شگفت نیستیارای انتقام کشیدن نداشتم...
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکناین قضاوت انتقام از بی گناهی دیگر است...
من و تو بارهازمان رادر کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیمو حالا زمان داشتاز ما انتقام می گرفت...
نیازی به انتقام نیست!فقط منتظر بمان..آنها که آزارت می دهند..سرانجام به خود آسیب می زنند..و اگر بخت مدد کند..خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی...
اگر زن دیگری مرد شما را دزدید،هیچ انتقامی بهتر از آن نیست که بگذارید نگهش دارد.مردان واقعی دزدیده نمی شوند....
به سلامتی اونیکهمیتونست ازت انتقام بگیرهمیتونست تو جمع خرابت کنهمیتونست اشکت رو دربیارهمیتونستولی دلش نتونست...
وقتی قدرت انتقام را داری … ،گذشت بالاترین درجه عقل توست ،و انتقام اولین نشانه ضعفت !...
کاش به زنی که عاشق استمی آموختند چگونه انتقام بگیردغمگینم که عشق اینهمه مهربان است...
ما نسل بدبختی هستیمدست مان به مقصر اصلی نمی رسد ،از همدیگر انتقام می گیریم...
بد مکن هرگز / بترس از انتقام روزگارآری آری چاه کن افتاده دایم چاه را...
انتقام می گیرماز چشم هایت به خاطر تمام لحظاتی که بهانه ی اشک هایم تو بودی...
آنکه انتقام می گیرد یک روز خوشحال است و آنکه می بخشد یک عمر......
در انتقام از تو /کمر دوباره بستمبی وقفه روی اسمت /خط سیاه کشیدم...
تبی شبیه انتقام آمده زراهو کرده سادگی این دل مرا تباهنشسته روی سرنوشت من شبیه شببه روی ذهن من کشیده سایه ای سیاه...
نه اهل جبرانمنه اهل انتقاممخودم باید دقت می کردم تو انتخابم...
انتقام...؟ نه عزیزم وعده ی ما باشه روزی که دلتنگم شدی...
من و تو بارهازمان رادر کافه هاو خیابان هافراموش کرده بودیم........و حالا زمان داشت از ماانتقام می گرفت!...
تو نیستیو هنوز مورچه هاشیار گندم را دوست دارندو چراغ هواپیمادر شب دیده می شودعزیزمهیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرداز ریل خارج نمی شود....