سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عطر پرتقال می گیرد نفسماز تو که می گویمنارنجی می شود دنیایمتو را که می بینمو تو بکرترین منظره ایمثل درخت پرتقالیکه در پاییز به بار نشسته باشدپر از بوسه..پر از دوستت دارم......
عطر پرتقال می گیرد نفسماز تو که می گویمنارنجی می شود دنیایمتو را که می بینم.و تو بکرترین منظره ایمثل درخت پرتقالی کهدر پاییز به بار نشسته باشد!پر از بوسهپر از دوستت دارم......
وقتی نیستیچه رابطه ی عمیقی دارنداین شقیقه هاو این دقیقه هابا هم تیر می کشند!با هم درد می گیرندو در کشتن منهمدست می شوند...!...
.دستهایم را که می گیریهوا بَرَم می داردمی برد آن بالاهادورهاروی ابرها...من با تو همیشه روی ابرها سِیر می کنم!...