متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
نیست در عالم کسی در اختیارش زندگی.
زندگی را اجباری بایدش کرد، زندگی.
گاهی فکر میکنی رسیدی به آخرش.
انگار دیگه چیزی نیست برای ادامه دادن. نه امیدی، نه انگیزهای، نه حتی یک جرقهی کوچک.
دستات خالیه، دلت سنگین، و ذهنت پر از سکوتِ بیرحم.
اما تهِ خط کجاست واقعاً؟
جایی که اشکت میریزه؟
جایی که دیگه نمیتونی حرف بزنی؟
یا وقتی که...
سلام ای آشنا یار قدیمی
نسیمت بس گوارا و صمیمیست
دل به جاده بزن
تا دل برود
و تو به تماشا بنشینی
مسیر را...
گاهی ،
نگاهم
ردِ
نگاهیست
که
نگاهی
نکرد
و
گذشت
آواره ی آن گوشه ی چشمت شده ام.
دلبر جان.
عشق یعنی:
که دلتنگ توام به هر بهانه.
کاش پیدا بشوی،
دلم از دلتنگی های پر تکرار دگر خسته شده.
رسد روزی که پایان یابد این دلتنگی من
ولی آن دم که زیر خاک باشد منزل من.
این آخر هفتهها دلم میگیرد
بر غربت رفتهها دلم میگیرد
با فاتحهای یاد کنید از اموات
از درد نگفتهها دلم میگیرد...
دلتنگی
نام دیگر
زیستن بیتوست
و این
تمام اندوهیست
که همیشه
با همهی نبودنت
دوستش دارم
گاهی نبودن کسی، مثل سکوتِ شبِ بارانیست.
نه قابل فراموشیست و نه میتونی با خاطرهها جاشو پر کنی.
دلتنگی فقط مرور نیست.
یه جور زیستن بیصداست در امتداد حضورش.
در لحظههایی که هنوز بوی نگاهش به مشام میرسه.
کاش میشد فاصلهها رو با واژهای کوتاه کرد.
با یک "دلم برات...
خانه ی دلتنگی در قلبم بنا کرد.
آن سیه چشمان تو
محال ترین محال آرزوی من.
محاله بی تو زندگی.
نمیدونم اسم این حال رو چی بذارم
هر بار که پا گذاشتم اینجا، یه جور سبک شدن توی رگهام دویده.
گنبد فقط طلا نیست، یه خورشیده که به جای آسمون، وسط زمین طلوع کرده.
اینجا حرف نمیزنی،
اینجا دلت بلده چطور با خدا حرف بزنه، بیهیچ واژهای، بیهیچ واسطهای.
اینجا...
کاش یارم، از سفر برگردد و،
شورشی دیگر بگیرد باورم!
جز همین کاغذ و همین خودکار
حال من را کسی نمی فهمد
چه خوش رسید شعر تو به چشمههای جانِ من
که واژه واژهاش پُر از ، نسیمِ آشنای توست...
از غصه یک عشق دل آزار نوشتم،
شبها من دل سوخته چون شمع به محراب،
بر حال پریشان،دل غمبار نوشتم،
عشق از غم صد پاره به دل خاطره می ساخت،
دیوانه چو پروانه پریدن دل من بود،رقصیدن مستانه به تکرار نوشتم،
دل بستم و از عشق غزل ها که سرودم...
ای همدم شبهای شب تار کجایی؟
اشکم شده سیلاب نخواهی که بیایی.؟
میشود از لب یار
چید سیب های بهشتی.