سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بانگاهم بوسه میخواهم خدایا میشود؟روز و شب فکرم دراین است که ایا میشود؟میشود روزی برای خستگی های دلتسمت دنیاپانذاری روی دلها میشود؟حرف من را نه؛صدای لحظه هایم را بفهملعنتی هرلحظه با عشق تو رسوا میشومشاعران هم بر سر موضوع تو جنگیده اندبرسریک گوشه ازخال تو دعوا میشود..امپراطوری و من فرمانده چشمان توچشم هایت را نبند آشوب برپامیشودغرق خون کردی غزلهای مرا بنشین ببیندرغزل با بودن نام تو غوغا میشودهی نگاهت هی نگاهت هی نگاهت میکنم...