سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دکتر قاطعانه گفته بود"شما دو تا با هم...هرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید...."همه یِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هم....اون طرف یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما و این طرف ما دو تا سرِ جنگ بودیم با منطق و دلِمون.... میگفت: من هیچی.... تو عاشقِ بچه ای.... برو پیِ زندگیت.... راحت نمیگفت ها...جون میکّندُ میگفت.... گریه می کردُ میگفت.... سه حرفیِ قویِ مغرورِ من زار میزدُ می گفت.... زن عمو دنبالِ دخترِ خوش برُ رو و کدبانو واسِ ...
من عاشقِ همان دوستت دارم هایی هستم که نمی گویی!! که با نگاهت دلم میلرزدکه فقط میگوییمواظب خودت باش..️...
تو همان بایدِ من هستیمثلا همیشه باید باشیباید دستانم دائم گم در دستهایت باشد باید تنم فقط به بوی عطر تو عادت داشته باشد باید فقط عاشقِ تو باشم ...️️️...
من اینجا ریشه در خاکم.من اینجا عاشقِ این خاکِ اگر آلوده یا پاکم.من اینجا تا نفس باقی ست می مانم.من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم!امیدِ روشنایی گر چه در این تیره گی ها نیست،من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه می رانم.من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دستِ تهیگل بر می افشانم.من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید.سرود فتح می خوانم...
لااقل عاشقِ معشوقه ی مردم نشویدکه به فتوای همه مظهر حق الناس است ....