شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
باید از خواب و خیالت کمی آسوده شوم غرق این زندگی خاکی و آلوده شوم آنقدر جامه دوری به تن آراسته ای حال باید به لباس غمم آموده شوم من که دانم که دگر وصل تو حاصل نشود وقت آن است که از هِجر تو فرسوده شوم روز ها فکر من این است و همه شب سخنم باید از خواب و خیالت کمی آسوده شوم...
حتی همین تهرانِ تا تجریش آلودهعاشق که باشی آسمان محشری دارد......
جهان آلوده خواب است !!(سهراب سپهری)...
منبه هوایِ نفس هایت آلوده ام ......
والدین از خود می پرسند که چرا رودها زهرآگین هستند، در حالیکه خود آن ها چشمه را به سم آلوده کرده اند....
هر چیزی که به التماس آلوده باشه رو نمیخوام حتی زندگی...
تب دارم در عشق تو ذوب است تنم از بغض تو پر شده گلو و دهنمدر قلب تو می شوم قرنطینه که منآلوده به ویروس < تو را خواستنم >...
من اینجا ریشه در خاکم.من اینجا عاشقِ این خاکِ اگر آلوده یا پاکم.من اینجا تا نفس باقی ست می مانم.من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم!امیدِ روشنایی گر چه در این تیره گی ها نیست،من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه می رانم.من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دستِ تهیگل بر می افشانم.من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید.سرود فتح می خوانم...
تهران پر شده است از نفس های تو چطور دلشان می آید بگویند هوایش آلوده است ...؟...
۵شنبه استثانیههایمانبوی دلتنگیمیدهدچه مهمانان ساکتیهستند رفتگاننه بدستیظرفی آلوده میکنندنه به حرفی دلی راتنها به فاتحه قانعند...
هر چه از دست میرودبگذار برودچیزی که با التماس آلوده باشد نمی خواهم/هر چیز باشدحتی زندگی...
هوای پنج شنبه هاهمیشهآلوده ی جای خالی خیلی هاست......
چه میهمانان بی دردسری هستندمردگاننه به دستی ظرفی را چرک می کنندنه به حرفی دلی را آلودهتنها به شمعی قانعندو اندکی سکوت...