زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علیرضا سکاکی
اشعار علیرضا سکاکی
تو بهترین مالک این زمینی
لایق ترین صاحب هر زمانی
هزار و صد و هشتاد و دو ساله
که آخرین امام شیعانی . . .
شاعر: علیرضاسکاکی...
متن علیرضا سکاکی
خطی که به چشم هایت می کشی
به قلبم خط می دهد تا بیشتر عاشقت باشم.
نویسنده: علیرضا سکاکی...
متن عاشقانه
در قلبم جزیره ای متروکه است به نام عشق...
که دور تا دورش را با فکر تو دیوار کشیده ام.
نویسنده: علیرضاسکاکی...
متن عاشقانه
بغض که می کنم
پاییز می شود به یک باره...
اشک هایم شبیه برگ های زرد می ریزند و جهان را سرد می کنند.
درست همان لحظه است که باید لباس گرمت را بپوشی تا از سرمای چشم هایم در امان بمانی...
علیرضا سکاکی...
متن علیرضا سکاکی
کنارم بمان؛ هر چند کم، هر چند بی اهمیت...
کم بودنت اصلا برای مهم نیست.
مهم این است هر بار که خداحافظی می کنیم مطمئن باشم، این بار آخر نیست...
نویسنده:
علیرضاسکاکی...
متن علیرضا سکاکی
حالش را داری برویم زیر اولین باران پاییزی؟
از بهارستان تا خود سعدی روی جدول گوشه ی خیابان راه برویم و زندگی کنیم لحظات با هم بودن را...
بی خیال تمام حرف های عاقل ها؛ حالش را داری دیوانگی کنیم تمام بعد از ظهر بارانی مهر ماهمان را؟
بند کفشت را سفت ...
متن علیرضا سکاکی
دل تنگ که می شوم
فوت می کنم غبار نشسته به روی قاب عکست را...
دست می کشم به روی پیچ موهای مشکی ات و خودم را یک دل سیر به تماشای نگاهت مهمان می کنم تا رفع شود این حال ناخوشی ما به دور از هم......
متن عاشقانه
اومدم پشت پنجره، گوشه ی پرده رو کنار زدم و خیره شدم به خیابونی که روبه روی پنجرمون بود.
پاکت وینستون آبیم رو باز کردم، یه نخ از توش درآوردم و بین لبام نگهش داشتم.
کام اول رو کشیدم:
\پشت چراغ قرمز بودیم، پسربچه ی گل فروش بهم گفت:
-عمو برا خانومت گ...
متن علیرضا سکاکی
شبیه باران بهاری
بی خبر بر سرم بریز
تا بشوری دلتنگی های زمستانم را...
نویسنده: علیرضا سکاکی...
متن علیرضا سکاکی
تنها چیزی که بعد از تو خوب یاد گرفتم، قصه خواندن بود... قصه ساختن...
مثلا از چشم های سیاهت عاشقانه ای یک صفحه ای نوشتم، برای هزار و یک شب...
همان صفحه را برای پسرم شبیه قصه ای خواندم تا هرشب با شنیدنش به خواب برود.
با شنیدش بزرگ بشود و او هم یاد ...
متن علیرضا سکاکی
انارهای روی کرسی قدیمی مادربزرگ را می بینم و به آب انارهایی که در میدان ونک خوردیم فکر می کنم...
فال های حافظی که پدربزرگ می خواند را گوش می دهم و به غزل هایی که برای چشم هایت سرودم فکر می کردم...
راستش را بخواهی، امشب مدام با خودم می گویم:
\در بی...
متن علیرضا سکاکی
-بریم خونه؟
هوا سرد شده، می ترسم سرما بخوری؟
+من یا تو؟
-تو!
+نگات منُ گرم می کنه.
اصلا می دونی چیه؟
بعضی وقتا که خیلی لباس گرم می پوشم... خیلی مراقبت می کنم... خیلی حواسم هست و بازم مریض می شم، واسه خاطر چشماته.
چشمات نباشه من کنار بخاری هم...
متن علیرضا سکاکی
اسفند ماه انگار با یازده ماه قبلش فرق دارد.
اسفند ماه صبور است، انقدر صبور که غصه های یک سال را روی دوشش نگه می دارد تا بهار بیاید و جان تازه ای به ماه ها بدهد.
اسفند ماه گریه ها و دلتنگی ها و جدایی هایی را که ماه به ماه، دست به دست شده اند یک جا ت...
متن علیرضا سکاکی
ماه گرفتگی که نه ؛
دلت اما اگر بگیرد نماز آیات
بر تمام مسلمین واجب خواهد شد ......
متن علیرضا سکاکی
شب که می شود
سرت را کمی کج کن
بگذار موهای خرمای ات صورتم را نوازش کند تا فراموشم شود هر آنچه از صبح بر من گذشت......
متن علیرضا سکاکی
کاملا بهت حق می دم که فراموشم کرده باشی؛ اما ازت می خوام درباره ی اولین شبی که بدون من خوابیدی توضیح بدی.
اولین غذایی که بدون من خوردی، اولین پیاده روی که بعده من رفتی.
همیشه برام سوال بوده که بقیه چطور می تونن با اولین ها به این سادگی کنار بیان.....
متن علیرضا سکاکی
ماشینمون رو با گل تزئین کرده بودیم.
از ته دل می خندیدی و می خندیدم.
بوق می زدم و پشت سرمون چند ده تا ماشین بوق می زدن.
تا رسیدن به بزرگترین آرزوی زندگیمون، یعنی رفتن زیر یه سقف فقط چندتا خیابون فاصله داشتیم؛ اما یه اتفاق تلخ...
یه خط ترمز و صدا...
متن علیرضا سکاکی
خبرها را دنبال می کنی؟
نبودن تو و اشک های گاه و بی گاهِ من دارد کار دست این شهر می دهد......
متن علیرضا سکاکی