علیرضا سکاکی
اشعار علیرضا سکاکی
روی چهارپایه ی کهنه و قدیمی مغازه نشسته بودم و دستم را از آرنج به یکی از طبقات کنارم تکیه گاه قرار داده بودم که متوجه ش شدم.
یک ماشینِ تک سرنشین سمند یشمی بود.
درست روبه روی شیشه ی ویترین مغازه پارک کرد.
چرا؟ خدا بهتر می داند!
زنی...
عاشق سیب سرخ بود.
یادمه اولین باری که رفتم جلو خونشون، یه کیسه ی کاغذی دستم گرفتم پر از سیب های سرخی که از مش رحمان خریده بودم.
مش رحمان میوه فروش چهارتا خیابون اون طرف تر از خونشون بود.
یه پیرمرد دوست داشتنی که همش روزنامه می خوند و...
دلم گرفته و بارانی ام شب جمعه
پر از هجوم پریشانی ام شب جمعه
تو را زدند زمانی که خواب بودیم و
پُر از تلاطم بیداری ام شب جمعه
گمان کنم که دو سال است چون شب یلدا
سحر ندارم و طولانی ام شب جمعه
صدای شعر تو در گوش...
آقام می گفت:
-مردا هیچ وقت نباس گریه کنن.
خدا اشک رو داد به زن که دل مرد رو باهاش به رحم بیاره.
اشک واسه ما نبود، ما فقط ته خاطر خواهیمون تو کوچه راه رفتن و دید زدن دختر مو فر همسایه روبه رویی بود.
طفل معصوم یه جور...
سیگارم داشت تموم می شد.
یه نخ نیمه سوخته رو لبم بود، یه نخ دست نخورده هم تو جیبم.
دراز کشید کنارم، هر دوتامون زل زده بودیم به آسمون؛ ولی زیر چشمی حواسش بهم بود.
گفتم:
-محض رضای خدا یه نگاه هم به ما بنداز، جانا!
بی اعتنا گفت:
-چرا...
گفت:
-باز چت شده؟
بی حال جواب دادم:
-امروز دکتر رو دیدم.
متعجب گفت:
-ناراحتی داره مگه؟ اینجا همه هر روز دکتر رو می بینن.
یه آه کوتاه کشیدم و گفتم:
-ناراحتیم از اینه که فردا قراره برق وصل کنن به کَلَّم!
خندید گفت:
-فراموشی درد نیست که، درمونه.
نگاش...
آه کشیدم و گفتم:
-کارمند مترو بودم، حقوقم بد نبود.
دیر و زود، کم و زیاد می رسید، می گذروندم. خداییش هم از زندگیم راضی بودم.
رفیقم پرسید:
-کارمند مترو بودی؟ یعنی نیستی دیگه؟
گفتم:
-نه راستش.
استعفا دادم.
پرسید:
-خب چرا؟
تو می گی راضی بودی از زندگیت!
گفتم:...
ترسیده بودم چون نفس ها به شمار افتاد
یک لحظه شد آن اتفاق ناگوار افتاد
کوبید در بین شلوغی با لگد بر درب
شعله کشید آتش و در روی نگار افتاد
شاعر: علیرضاسکاکی
او گفته بود از قبل تنها می کشیمش
در جنگ یا با شور و غوغا می کشیمش
باید توافق نامه امضا می شد آن روز
گفتند یا بیعت کند یا می کشیمش
شاعر: علیرضاسکاکی
تو دست دادی، دست دادن اون ها
تو به امام حسین، اونا به یزید!
با اینکه بیشتر از یه ساله نیستی
هیچ کسی تو دنیا مثه تو ندید.
.
توی دل مردم ما عزیزی
اون ها فقط تو تیتر اخبار عزیز
تو جلوی اسلحه بودی یک عمر
اون ها حقوق...
ناتوان از نبرد رو در رو
نامتان با ترور شکوفا شد
در پی یک خرابکاری نو
در نطنز اشتعال بر پا شد
راه قدس از عراق می گذرد
ما به فکریم هر شب و هر روز
یادتان باشد از همین حالا
حق پاسخ برای ما محفوظ
موش های کثیف اشغالی...
از خودم برای تو عکس می فرستم.
روی همان نیمکت، با همان لبخند، همان استایل...
شاید دوباره من همان عاشقی بشوی که برای دیدنم لحظه شماری می کرد.
نویسنده: علیرضا سکاکی
همیشه ازم می پرسید:
-چرا انقدر از موهای باز و پریشون خوشت می اد؟
بهش لبخند می زدم.
می پرسید:
-واسه چی بعضی روزا... وسط بعضی فیلما... با یه سری آهنگا... یهویی و بی دلیل حالت عوض می شه؟
بهش لبخند می زدم.
حتی یه نصفه شب برفی، وقتی که...
از روی رخت آویز چادرت را بردار
مشکیِ چادرِ تو
سبز می کند جهانم را...
نویسنده: علیرضاسکاکی
دیگر نه گلویم تحمل بغض دارد؛
نه چشم هایم اشکی برای ریختن؛
حالا چند سال است که در انتظار برگشتن تو تنها به درب خانه خیره مانده ام؛ بی هیچ حرف و شکایتی...
نویسنده: علیرضاسکاکی
من هیچ گاه شعر ننوشتم!
فقط هر گاه یاد تو می افتم؛ قافیه ها به کلماتم تزریق می شوند تا غزلی زاده شود به سردی شهر... به تلخی زهر...
نویسنده: علیرضاسکاکی
امشب دوباره زنگ زدم؛ باز قطع شد*
بی عاطفه تو را به خدا می سپارمت*
دل تنگ حرف های شبانه شدم؛ ولی*
در خاطرم نبود که دیگر ندارمت*
شاعر: علیرضاسکاکی
کباب های پرسی نمی چسبه
چایی بی کرسی نمی چسبه
انقدر آرامش تو این خونه است
که دیگه هیچ قرصی نمی چسبه
شاعر: علیرضا سکاکی
از من سوال کن تا صدها سال از آن ده ثانیه ای که با من قهر بودی از حالم برایت تعریف کنم...
علیرضا سکاکی
امروز که تمام نگاه ها به نتایج انتخابات آمریکاست؛ بی تفاوت نسبت به هر اتفاقی گوشه ای دنج می نشینم و عکس هایت را زندگی می کنم...
علیرضا سکاکی
به صدای نفس هایم گوش کن...
ببین چطور در آغوشت تند می شود ضربانم ... به راستی تو چه کاری با من کردی که اینچنین بی تاب لحظه ای در آغوشت بودنم.
نویسنده: علیرضا سکاکی
یا صاحب الزمان(عج)
کرونا درد نباشد چو تو درمان داریم
به شفا یافتن از جانبت ایمان داریم
شاعر: علیرضاسکاکی
من یه خیابون خلوتم که باد موهامو نوازش می کنه، ابر از چشام خواهش می کنه، بارون باهام سازش می کنه...
غروبه همیشه هوام.
صبحم غروبه، ظهرم غروبه، شبم غروبه حتی!
غروبِ سرد بهمن، شایدم آذر...
نمی دونم درست؛ ولی می دونم سردم!
اونقدر سرد که دستام یخ زده، حرفام...