زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
زانا کوردستانی
کلاغ پیروُ،
شانه ی مترسک...
***
هم صحبت های؛
-روزگارانِ خشکسالی!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
چند گِرَم حنای ناچیز،،،
سالخوردگی اش را پنهان می کرد...
اما،،،
چروک های چهره
لو می دادندش!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
باران؛
-- ببار
-- بباروُ،
تفنگ را خاموش کن!
***
خوزستانِ تشنه ،
خون نمی خواهد!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
دلتنگ صدایت هستم...
آه پدر؛
خوابم را بیفروز!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
پروانه ی دلباخته؛
با جنونی عاشقانه،
خودش را به آتش شمع زد...
***
چه انتحار شجاعانه ای!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
من به تو نیاز دارم!
مثل:
[خوزستان]،
--به آب!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
کابوسِ خشکسالی،
گلوی کارون را می فِشُرَد..
***
آه خوزستان!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
چکار کنم از دست عشق و دلداگی؟!
اکنون در زمانه ای مانده ایم
که حتا نه کودکان، نە فرشتگان و نه مجانین
لبخند بر لبشان نمی نشیند چه برسد به ما!
عشق اهل کجاست؟!
گلی ساقه اش شکسته،
هیچکس به صدای آب گوش نمی دهد،
پر و بال شعر شکسته،
از نی، حکایتی بر...
متن روژ حلبچه ای
میان تاریکای یک کوچه ،
ماه می گرید،
بر جنازه ی دراز کشیده ی دخترکی!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
آه ای مرگ، کجایی؟!
زنی، قطره قطره
جانش می چکد!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
سیل از حرکت می ماند،
در مسیر نوک کوه
یک صخره ی بزرگ!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
مه و غبار
نفس های ماه
در دسامبر گرفت!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
از هر چه تخته سنگ بیزارم،
چه آنها که سنگ مزار شهیدان و اموات می شود
چه آنها که دیوار زندان...
یا که گاهی مجسمه ای از یک دیکتاتور که
دو راهی آزادی را می بندد...
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
میان لبخندهای تو سوز سرما هست،
سردی تو مرا از پای در آورد،
کاش گریه ای از راه برسد!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
فانوس، در گوش های دیوار، نجوا می کند:
- اگر تاریکی نباشد، من دیگر ارزشی ندارم؟!
من هم می گویم:
- اگر کردستان نباشد،
من، درد آوارگی ام را کجا به حراج بگذارم؟!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
چون زنی یاغی بشود،
قطره به قطره، اشک هایش را
میان زنبیل اش می گذارد و
تنهایی را می فروشد
برای معشوقه ای!!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
متن روژ حلبچه ای
ذریه ی نان به خوشه های گندم خواهد رسید،
این است حکمت، اوهام کشتزار!
دودمان طناب نیز باز می گردد
به سایه سار چوبه ی دار،
که زیر فشارش، گلوی آزادی هق هق می زند!
و این است معرفت، سرزمین ترس و وحشت...
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا...
متن روژ حلبچه ای
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدن های
مادیانی گریزپا.
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
اتفاقی نیست که،
شاعران عاشق مرده اند؛
ختم رسالت پیامبران
--به عشق منتهی بود!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
قصاب به سلاخی وُ،
گرگ با دریدن؛
قاتلانی متغیراند-
گوسفندِ زبان بسته را
***
مردن اما، همان مرگ است!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
رفتی وُ
همکلام در و دیوار شده ام!
***
اتاقم؛
پریشانی هایم را
--خوب می فهمد!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
[شهید مفقودالاثر]
--آی ی ی کبوتر خونین بال!
با گذشتِ سی سال،
پیدایت نشده ست.
***
نکند راه خانه را گم کرده ای!؟
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
دیوار چین؛
یا برلین؟!
من که کوتاه ترینم!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
اخم هایت را باز کن
ماه من!
تا خسوف قرن پایان بگیرد.
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
تکیه گاهِ بودنت-
محکم ترین ستونِ جهان بود.
***
آه،،، پدر!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
بارانی ست،
چشم های تو...
***
زیرِ چتر تنهایی!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
چه دل بزرگی داری، ای زن!
بی آنکه در سختی های عشق دو دل شوی و
عادات دوست داشتن و
قوانین خواستن را زیر پا بگذاری،
مگر اینکه در شعرهای من!
چون ترس داری که خطرات زندگانی
مرا به راه های سرگردانی بکشانند
و در میان خندق قصیده و کلمات و شعر
دو...
متن شعر کوتاه
شرم داشتم
که جلوی دختران همسایه سر بلند کنم
اما قلبن نیز می خواستم
برای به آغوش کشیدن دخترک زیبای همسایه سینه چاک کنم.
روزی دخترک همسایه شرم را کنار گذاشت
نگاهش را به من دوخت
و چنان به من نزدیک شد که سینه هایش به سینه ام برخورد داشت
دستی ب...
متن شعر کوتاه
پیش ترها، روزهایم را تنها می گذاشتم و
در پی گل های بابونه ی دوست داشتنی
سایه به سایه، ابر غم را کنار می زدم و
به بلندای امید صعود می کردم
آنگاه به تماشای آسمان پر ستاره ی عمر کمر خمیده ی خود می ایستادم.
پیشترها خودم را زده بودم به بی تفاوتی ...
متن شعر ملل
روزی نیست که دست در دست غم نگذارم و
سر بر شانه هایش،
آنگاه چشمانم را مبدل به ماه منور چله ی تابستان می کنم و
تاریکی لم زده به بلندای تنهایی ات را، دور می گردانم.
روزی نیست که با صدای تلفنت
شعری تازه نسرایم و
گلدانی پر از گل های یأس و غم
بر ...
متن شعر کوتاه
ادامه