چکار کنم از دست عشق و دلداگی؟!
اکنون در زمانه ای مانده ایم
که حتا نه کودکان، نە فرشتگان و نه مجانین
لبخند بر لبشان نمی نشیند چه برسد به ما!
عشق اهل کجاست؟!
گلی ساقه اش شکسته،
هیچکس به صدای آب گوش نمی دهد،
پر و بال شعر شکسته،
از نی، حکایتی بر نمی آید،
هیچکس حکمت چراغ را نمی داند،
اسم من و تو بر همە ی موجودات است،
اگر عشق نباشد، من مسافر در دوراهی مانده ام
تو دیگر هیچ مگو...
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR