زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
به حکمت پروردگار دل بسپار...
شاد باش و رقصان زندگی کن
تا گل های پیراهنت خاطره ای باشد برای پروانه ها ، و تعریف کنند برای شکوفه های پژمرده ی دشت ها...
شاد و رقصان باش...
تا حریر نرم و نازک دامنت
با دست های زبرِ روزگار ، نخ کش نشود...
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
صبح امیّد شروع هیجان خواهد شد
و نگاهت سبب قوت جان خواهد شد
تا تو هستی نفس و عشق ودل من یک عمر
دوستت دارمِِ من ، ورد زبان خواهد شد
بی تو میمیرم و با خاطره می پیوندم
تو نباشی دل تنگم نگران خواهد شد
می رسد روز وصال من و هنگام قرار
هرچه میخو...
متن بهزاد غدیری
نسیم صبح منی چون ز خواب برخیزی
پر از شکوفه و شادی ز شور لبریزی
تومثل دشت شقایق لطیف و چشم نواز
و مثل باغ پر از اطلسی دل انگیزی
به چشم وچهره وقامت یگانه ای در شهر
تو در میان عروسان عروس تبریزی
ز شوق آمدنت لب ، همیشه ...
متن بهزاد غدیری
دست از سر غمگین دلم بردارید
از آجر این خرابه کم بردارید
من کاشیِ نازکِ دلِ سهرابم
اطراف من آهسته قدم بردارید
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
در سلطنت عشق اگر شاه تو باشی
عالم همه در یک طرف و ماه تو باشی
از برزخ دنیا تو بیا و برهانم
خواهم که مرا همدم و همراه تو باشی
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
در این داستان پر ماجرای زندگی
من به هیچکس بد نکردم
جز💔 دلم...
متن بهزاد غدیری
ببار باران بر بغضِ پرنده ی بی پرِ پرواز
ببار باران ، در سوگِ قفس
دلبسته یِ یک آواز
ببار بر تنِ زخمِ درختانِ
رها در ریشه هایِ باد
ببار باران ، بر رویِ گام هایِ
کوچه هایِ خالی از شادی
ببار باران رها کن کوچه هایی را
که جای قدم های خاطره ...
متن بهزاد غدیری
امیدی آرزویی دلبری ، نیکو سرانجامی
در این دنیا به جز وصل من و تو نیست فرجامی
مرا چون قوی عاشق فرض کن ثابت قدم در عشق
کبوتر نیستم هر بار بنشینم لب بامی
من از ایزد چه می خواهم به جز گرمای لبخندت
کنارم زندگی کن جان فدایت، چون دل آرامی
همیشه ...
متن بهزاد غدیری
یک سنگ میان راه می اندازند
یک تیر به سمت ماه می اندازند
اینان که برادران یوسف هستند
یک روز مرا به چاه می اندازند
بهزادغدیری ، شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
دست از سر غمگین دلم بردارید
از آجر این خرابه کم بردارید
من کاشیِ نازکِ دلِ سهرابم
اطراف من آهسته قدم بردارید
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
همیشه سعی داشتم برای کسی دل به دریا بزنم که همسفر بخواد ، نه قایق...
ولی همیشه گزینه دوم ، بیشتر به چشمم اومد...
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
چندیست زمین ، بی نهایت تنهاست
دل مردگی از نگاهِ سبزش پیداست
خون می چکد از دماغهٔ هر قله
انگار فشارِ خونِ دنیا بالاست
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
شبی به کوی تو ای مه ، گذار خواهم کرد
رقیب را به همین غصه ، خوار خواهم کرد
به بوسه ای ز لبانت ، که منبع شکر است
وجود خویش و تو را ، بی قرار خواهم کرد
تو در درون دل من نشسته ای ، ای جان
کجا ز دست خیالت ، فرار خواهم کرد..؟
تو جان بگیر و م...
متن بهزاد غدیری
چگونه شعر بگویم ، به دفتری که نمانده؟
چگونه سبز شوم ، با صنوبری که نمانده؟
چگونه دل بدهم بر دعا و معجزه ، وقتی
هوای مرگ گرفته ، به باوری که نمانده
چگونه مست کنم از شراب لایتناهی
به استکانِ شکسته؟به ساغری که نمانده
چگونه اوج بگیرم در آسمان...
متن بهزاد غدیری
خسته ام از سال ها چوپانیِ بی اتفاق
کاش گرگی مهربان می برد از من برّه ای!
بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
حرفهایى در دل هست
که توان گفتنش نیست
شاید هر روز آنها را برایت به قلم آوردم
مثل عشق پنهانى...
دوست داشتن ها...
بوسه هاى خیالى...
مى ترسم از تکرارِ این کلمات
چون خوب میدانم از بیانِ احساساتم
بر نیایم.
ترس از تنهایى ...
بى تو بودن جانم ...
متن بهزاد غدیری
گفته بودی که فراموش کنم عشق تو را
هر چه کردم نشد از شور نگاهت گذرم...
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
نتواند که کند فاش به نامحرم راز
هر که شد محرم دل طرز معانی دانست
هر کسی دید دل واله و شیدایم را
لاجرم عشق تو را باعث و بانی دانست
بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
گر چه دل جز مهربانی شیوه ای دیگر نداشت
هیچ کس جز غم مرا در زندگی باور نداشت
مثل مرد دوره گردی که تمام شهر را
با قدم هایش گذر می کرد، و یاور نداشت
یا زن تنها و غمگینی که مردش مرده و
سفره اش خالی ز رونق بود و نان آور نداشت
یا شبیه نو عرو...
متن بهزاد غدیری
میدانم بانوجان
وقت هایی که دلت میگیرد
تنها تکیه گاه تو آینه ی اتاقت هست
می ایستی روبرویش ، خیره به چهره ات
کمی نوازش موها
کمی آرایش
و لبخندی تلخ و پرمعنا به خودت...
به دلتنگی هایی که در پشت نقاب مخفیشان کرده ای.
لباس گلدار و خوش رنگی میپوشی
...
متن بهزاد غدیری
بهار میرسد اما هوا غم انگیز است
هنوز کوچه پر از خاطرات پاییز است
غبار روبی اسفند روی دست بهار
چقدر خاطره ی مانده پشت هر میز است
چقدر خاطره ی رفته دود شد اما
نگاه سرد زمستان، هنوز هم هیز است
کنار این همه دلشوره های فروردین
دل تکیده ی ما ...
متن بهزاد غدیری
بانو برای امشبت مهمان نمیخواهی؟
یک شاعر تنهای بی سامان نمی خواهی؟
بانو در این دنیای لبریز از دروغ و لاف
یک عشق پاک و صاف و بی پایان نمیخواهی؟
بانو شراب سیب و گندم را نمی نوشی؟
حوّای من آدم که نه،انسان نمی خواهی؟
من حاضرم با جسم و جان...
متن بهزاد غدیری
تو که در حادثه ی کوچک حوضم
ابدِ ماه شدی....
تو که در خانه ی پُر پیچک قلبم
خودِ مهتاب شدی...
تو که در بازترین رایحه ی بی رمق قطره ی باران
به تکاپوی نگاهم غزلِ شاه شدی...
تو که در منزل کوتاه سکوتِ پُر حُزنم
پر فریاد شدی...
تو که در دغدغه هایم ب...
متن بهزاد غدیری
مثل من آیا تو هم با ابرها باریده ای؟
شب درآغوشی خیالی تا سحرخوابیده ای؟
مثل من آیا زمستان های سرد و بی بهار
سوزِسرما در بغل،غم در گلو، لرزیده ای؟
مثلِ من آیا تو هم، ای آشنایِ نوبهار
شاخه ای از بوستانِ بغض وحسرت چیده ای؟
یا که لب روی لبان...
متن بهزاد غدیری
ای بهترین نگارگرِ زندگانی ام
من بی تو هم کبودم و هم ، ارغوانیم
در لابه لایِ هجمه یِ اندوه ، گم شدم
از شب بگیر و عمقِ سکوتش، نشانی ام
بهزادغدیری شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
دلی که چشمِ امیدی به این زمانه ندارد
برای اشکِ شبانه ، سری به شانه ندارد
پرنده ای که قفس را نفس کشیده دمادم
برای پر زدن ، امّید و پشتوانه ندارد
بهزادغدیری شاعرکاشانی...
متن بهزاد غدیری
همه ی آدمهای اطرافمان قرار نیست همیشگی باشند.
گاهی آدمها می آیند در زندگی ما
تا به ما نشان بدهند چه چیزی درست و چه چیزی غلط هست.
تا به ما یاد بدهند خودمان را دوست داشته باشیم.
تا حالمان را برای لحظه ای کوتاه بهتر کنند.
همه تا ابد نمی مانند و ما ...
متن بهزاد غدیری
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپرد
گوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خورد
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
هر گَه که چین عشق را با تار گیسو می کشی
این جان بیمار مرا این سو و آن سو می کشی
هر گه شکوفه میزنی بر خرمن آن شال خود
گویی دل بی صاحبم تشنه لب جو می کشی
با سیل زیبای تنت دیدم سراب باورم
این عاشق سرگشته را چون طفل هندو می کشی
رحمی نما نا مه...
متن بهزاد غدیری
بهارت شاد و خندان باشد ای دوست
چو خورشید درخشان باشد ای دوست
درون باغ سرسبز و گل افشان
دلت چون ماه تابان باشد ای دوست
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
ادامه