زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
به حکمت پروردگار دل بسپار...
این روزها تکرار در تکرار دردم
در خود فرو مى ریزم و آوار دردم
یک آینه، یک زن و یک بغض شکسته
شب تا سپیده ، جان به لب بیدار دردم...
متن بهزاد غدیری
بیا که شرح دلم را تو پر ثمر باشی
عبور ثانیه ها را تو رهگذر باشی
ببین تمام نشد خاطرات ما دیگر
همیشه اول هر بیت در نظر باشی
تمام زندگیم شب به شب به تکرار است
بیا که شعرِ نمایان این اثر باشی
ببین نگاه تو ترکم نکرد در خوابم
چگونه بال زنم...
متن بهزاد غدیری
آنقدَر بالا پریدم تا زمین یک نقطه شد
دیدم از بالا که دنیایم همین یک نقطه شد
ای که از پرواز مرغان هوایی دم زدی
سهم من از زندگانی را ببین، یک نقطه شد
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
به حکمِ امر لایزال، پیمبری؛ مباهله
چو نور طلعتِ خدا، منوری؛ مباهله
به اوجِ فضل می رسد مقام کبریائیت
جلال خلقتِ عظیمِ حیدری، مباهله
به پنج وجود صاحب کرامتِ غدیر قسم
امام و هادی و ولی و رهبری؛ مباهله
به تیغِ آب دیدهٔ نگاهِ تیزِ منطقت
که با...
متن شعر آیینی
باران بهار و عطر احساسم باش
خوش رایحه و رنگ گل یاسم باش
بازیگرِ صحنه های ِ حساسم باش...
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
«در سرم نیست بجز وصل تو سودای دگر»
غیر ازین حیف بُوَد از تو تمنای دگر
عمر بگذشت و دگر مهلت دیدار نماند
فرصتی نیست ، مده وعده ی فردای دگر
ز جفا شانه مزن بر مشکن زلف که دل
جز سر زلف تو مسکن نکند جای دگر
صنما جز گل رخسار تو در باغ جهان
منظ...
متن بهزاد غدیری
بار دیگر چشمهایش را گشود این زندگی
ای دلیل روزهای خوب من صبحت بخیر
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
می بَرم هر روز از اندوه، دستی بر قلم
تا نمیرد شوقِ فردایم ، بیا دستم بگیر
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
تو فقط یک بار زندگی می کنی
از تمام ذرات این پدیدهٔ شگفت انگیز
که بهش هوشیاری می گوییم، لذت ببر و خودت رو توی حسرت و پشیمونی چیزی که قبلاً داشتی غرق نکن.
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
.
عشق جانم...♥️
تو شیرین ترین اتفاق توی تلخ ترین روزای زندگیمی، قشنگ ترین معجزه...🍃
اینقدر دوستت دارم و اینقدر قلبم باهات
آرومه که شدی وصله تنم ، شدی خون توی رگام...
اینقدر باهات رفیقم ک میشه کل روزو
باهات حرف زد و حرف زد و خسته نشد.
شدی همونی...
متن بهزاد غدیری
باز هم شعری دگر در وصف عشق
یک زمستان ، عشق بازی تا دمشق
فاطمه ، چون بدر زیبا در جهان
جان ما را می برد هفت آسمان
چون که زینب پا در این دنیا نهاد
پایه ی ظلم و ستم ، از پا فتاد
روز میلادش که فخر عالم است
بر تمام درد عالم ، مرهم است
زین...
متن بهزاد غدیری
از عشق مى نویسم باذوق شاعرانه
با شور یک غزل یا غوغای یک ترانه
از بغضهاى تلخ و از اشکهاى خاموش
از کوچه هاى باران در خلوت شبانه
یا از تبى که امشب بر جان من نشسته
با آتشى که هر دم از دل کشد زبانه
در باغ خاطراتم فصل خزان عشق است
تا کى شود به...
متن بهزاد غدیری
ای خالق کون و مکان بنگر که جانم می رود
در هجر او ای مهربان ، تاب و توانم می رود
در آرزوی وصل با آن صاحب حسن و جمال
احساس زیبا و خوشم با دل سِتانم می رود
من تشنه ی دیدار یار ، او در پی آب روان
آن غنچهٔ شیرین زبان از گل سِتانم می رود
دردا ...
متن بهزاد غدیری
این منم تازه ترین فاجعه ازمحضرِ عشق
که نشستم به عزاداری خاکسترِ عشق
بشکند آینه ایکاش ، که مشغولم کرد
به خودآرایی هرروزِ ملال آور عشق
به تماشای تو مشغول شدم یادم رفت
که سلامی کنم ای دختر نیلوفر عشق
خاطرات من وُ تو هرچه که بود عشق نبود
خط ...
متن بهزاد غدیری
صبح آمد و دلتنگ تماشای توام
برخیز که من عاشق دنیای توام
خورشید منی طلوع کن حضرت عشق
مشتاق درخشیدن زیبای توام...🥰
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
مگذار که در حسرت دیدار بمیرم
بگذار تو را تنگ در آغوش بگیرم
دستم شده کوتاه ز دامان بلندت
زیر قدمت می شود آرام بگیرم؟
در دام تو انداخت مرا ناز نگاهت
زیباست که در دام بلای تو اسیرم
گر قسمت من نیک نیفتاد بنامت
تقدیر من این بوده و باید بپذیر...
متن بهزاد غدیری
غنچگی کردی و بوییدن تو دست نداد
همه تن دست شدم، چیدن تو دست نداد
پابه پا کردم و هی عقربه ها رفت جلو
دیر شد، لحظهٔ بوسیدن تو دست نداد
دلم از حسرت دیدار تو دریایی شد
قدر یک قطره ولی دیدن تو دست نداد
با لبم وعدهٔ لبهای کسی جز تو نبود
چه کنم...
متن بهزاد غدیری
تو را دیدن ، سرآغاز اسیری ست
تمنّایت چه راه ناگزیری ست...
بقدری ریخته ، نور از ، دو چشمت
که گویی ، کهکشان راه شیری ست
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
بهزادغدیری ، شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
دلتنگ تو هستم که دلم کردہ هوایت
شک نیست، مرا می کشد این درد نهایت
تا چند لب پنجرہ ها کز کنم از غم
با پنجرہ ها از تو کنم حرف و حکایت
هی با خود و با این دل تنگم بزنم حرف
خالی شود از غصه به دل یکسرہ جایت
ای کاش که این حنجره خ...
متن بهزاد غدیری
عشق باید که تو را تا ته دنیا ببرد
از دل غم گذرد تا دل شیدا ببرد
هرسحرگاه به دنبال دعا باش که عشق
سرخی جام غروبش به تماشا ببرد
از لب لعل لبش باز عسل نوشد شعر
با نگاهی دل آشفته به یغما ببرد
ماه را دست بگیرد ببرد روی زمین
چشم...
متن بهزاد غدیری
من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهی ام از زندگی سیرت کنم
هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم
خواب خوب هرشبم بودی گمان کردم که تو
مال من هستی اگر هرجور تعبیرت کنم
گاه عاشق بودی گاهی بلای جا...
متن بهزاد غدیری
هم مهربونه، هم جذاب. هم حد و حریم خودشو میدونه هم چشمای قشنگی داره. به وقتش شوخی میکنه به وقتش جدیه و بلده چطوری کاریزماتیک رفتار کنه...من از کسی اسم نبردم، ولی اسمش اومد تو ذهنت...
بهزاد غدیری...
متن بهزاد غدیری
در روزهای نبودنت، بودنت را مرور می کنم
روزهایی که خنده هایت آرامش جانم بود
و صدای نفس هایت دلیل نفس کشیدنم…
تو رفتی و زندگی با تو رفت...
عشق با تو رفت...
شادی با تو رفت...
تو رفتی و همه چیزهای خوب را با خودت بردی تا من بمانم.
و یک دنیا حس دلتن...
متن بهزاد غدیری
دوستت دارم به اندازه نامه های شاملو به آیدا
به اندازه حس خواب ۵دقیقه صبح...
به اندازه حس تموم شدن امتحانات...
به اندازه اون استرسی که میبینمت میگیرم به اندازه تک تک ضرباتی که قلبم میزنه
به اندازه بوی بارون و قشنگی رنگین کمون به اندازه تموم آهنگه...
متن بهزاد غدیری
حسرتی هست فقط بر دلِ من تکراری
کاش گرمای لبت بر لبِ من بگذاری
همه خفتند ولۍچشمِ من از اشک پُر است
سهمِ من از تو شده گریه و شب بیداری...
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
متن بهزاد غدیری
بی تو...
انگیزه ای برای بیدار شدن نیست
با خیالت اما باید خوابید.!
صبحِ بدونِ تو ، ارزانیِ آدمها...
دلِ من خوابِ تو را می خواهد💗
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
تقدیر هم با درد هایم قد کشیده
یک راه با چندین غم ممتد کشیده
گاهی نمی فهمد کسی حرف دلت را
وقتی که دنیا لحظه ها را بد کشیده
باید به دیدارم بیایی تا بفهمی
از دوریت این دل غمی بی حد کشیده
قدر زیادی حرف دارم ، آه و افسوس
ممنوعه بودن بین ما را...
متن بهزاد غدیری
در خدا حافظی ات هر چه بلا بود رسید
مرغ خوشبخت من از لانه ی تقدیر پرید
زندگی دار عذاب است و نمی دانستم...
دل در این دار چرا بسته ام و با چه امید؟!
از همان روز که رفتی ز برم فهمیدم...
باید از هر چه امید است دگر دست کشید
قحطی مهر و وفا گشته ...
متن بهزاد غدیری
این دل که نِی می زندُ
در سکوت شبُ باران ، می خواند...
همان قوی عاشقی ست
که روزی در فراق یار دیرینه اش
و در مسیر تندبادِ زندگی ،
مسیر عاشقانه ی زندگیش را
به دست فراموشی سپرد...
بهزادغدیری...
متن بهزاد غدیری
ادامه