پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رنج /نه زخم است / نه ناله /بلکه صدای شکستن لیوانی ست / که هر روز از دستم/ می افتد/ اما تکه هایش هیچ وقت/ به زمین نمی رسند/.......فیروزه سمیعیhttps://t.me/Pangarah...
🍂ما پروانه های درون شیشه ایم🍂عرق می ریزیم بر آتش سرد🍃تا بال هایمان به وحشت نچسبد🍁چند قطره روشنی🍂زندگی را گواهی دهد🍁در سایه های تاریک🍃در دل گورهای ناپیدا🍂🍃☘️فیروزه سمیعی☘️🍃https://t.me/Pangarah...
یک🍂درختان را به رقص آوردآواز پرندهمی خواست صدایش رابه گوش خورشید برسانددو🍂شکوفه های تازه بر درخت گیلاسبا بادی سبکرقصیدند، چرخیدندو از عشق زمین، بوسه گرفتندسه🍂خون سرد تاریخبر کاغذهای پوسیدهشعله می کشدمی دمد آتشی از خاطرهچهار🍂سایه های بلند شبپناه آورده اندبه سینه ی مهتاب🍂ستاره ای تنهادر دل آسمان تاریکدر جستجوی یک بوسه ی مهتابیپایان ناپذیر...🍂...فیروزه سمیعی...
در گوشه ی خیال با لب های تشنه به جستجوی قطره ای از باران در آغوش تو پناه می گیرم. آسمان، با همه ی وسعتش تنها در چشمان تو آرام می گیرد، و من در هر لحظه ی دلتنگی بر شن های داغ این کویر نقش نامت را حک می کنم. لبانم، از گرمای بوسه های خیالی می سوزد و در هر نفس طعم حضورت چون نسیمی خنک بر گونه هایم می وزد. آه، اگر دلتنگی ها به آسمان برسند، آنجا که ستاره ها از تب عشق من آتش می...
ماهرخ است و گندمزار گیسوانش چگونه مست نشوم از این همه زیبایی..... ..فیروزه سمیعی...
یکی گفت : عه درخته!اون یکی گفت : آره خرمالوعه!گفت : یه درخت خرمالو داشتیم؛ تو باغچهقشنگ بود،شاخه اش شکست و خشک شد.اون یکی گفت : چه خوب که دوباره جونه زده ،یکی گفت : چون ریشه داشته، بهار که اومده ؛ خودش سبز شده ....
آمدی خوش آمدیبا شورخورشید آمدیمن اگر پروانه امتو با بهاران آمدیفیروزه سمیعی...
وقتی تو را دیدماز چشمانم دو ستارهو از سینه امگنجشکی پر کشید و رفتحال بى توباز است در قفسبا این همه نمى پردپرنده ی خیال توفیروزه سمیعی...
هرگز محبت و گدایی نکن...