پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من و روایت غم؟نوای ساز جرس می رسد به گوش دلمهرای راز و نفس می کشد سروش دلماگرچه دست تو همراه شانه هایم نیستصدای جاز تو پس می دهد به دوش دلمکشیده بال و پرم را ندیدن رخ دوستبلای فاز قفس می نهد به هوش دلممن و طریقت دوری؟ من روایت غم!؟به پای آز عسس می چمد چموش دلم؟تو خنده می کنی و غمزه های مژگانتخطای ناز هوس می چکد به نوش دلم◇ غزلی با ۵ قافیه✍علی معصومی...