سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
سریع باش بدون عجلهدقیق باش بدون وسواس آینده نگر باش بدون هراس مهربان باش بدون ضعف صادق باش بدون حماقتمقتدر باش بدون غرور و همواره عاشق باش حتی بدون معشوقبابک حادثه...
رفتن در راه رهاییسبب آزادی نمی گرددنرفتن در راه وابستگی های همیشگی تو را به آزادی خواهد رسانیدبابک حادثه...
خاک خلقتبی سبب نیست که از روز نخستآسمان میل به باریدن و زاری داردداده ایم دل به جهانی که در آنخاک خلقت عطش جنازه خواری داردسروده : بابک حادثه...
حلالت بادای عشق حلالت باد قلبی که حرامت شدعُمری که به نام من همواره به کامت شد آغاز شدی هر بار در نقطهٔ پایانم آباد شدی ای عشق ، من یکسره ویرانمهر کس به طریقی راند ما را زِ تن آسانیاز عشق نشد حاصل جُز یاس و پشیمانی تا قُرعه به نام اُفتاد ، صد زَهر به جام اُفتادبا این همه قلبِ خون ، دانسته به دام اُفتادتو زاده شدی درمن ، من در تو ولی مُردمیک عُمر شرابت را با خونِ جگر خوردم در حسرت کام از تو ، با عقل شدم دشمنهم ع...
شام تباهیدر کلبهٔ بی رونق ما نیست صفاییجز غصّه نمانده ست به دل شور و نواییاز عشق نشد قسمت من جز غم و حسرتدنیا نکند با دل پژمرده وفاییدر بازی تردید و یقین عمر گران رفتمویم به سپیدی زد و رویم به سیاهیاز بخت بدم گشت گدا معتبر آخرشد مُدّعی مَسند والای خدایییک زندگی پوچ و پُر از دغدغه و ترسزندانی خویشیم و به دنبال رهاییمحصول هوس رانی و عشقیم و به اجبارآییم در این پهنهٔ مرموز چراییرنگ رُخ تو فاش کُنَد سِرِّ درونت...