خواستم از دل عاشق بنویسم یک راز
وایِ بر آن دلِ زخمی که به سخن آید باز
سید عرفان جوکار جمالی...
در جهان
دیگر جایی برای
ماندن من نیست...
اگر می توانی مرا در دلت
جای کن...
سید عرفان جوکار جمالی...
ما نمک پرورده زخمِ غم عشق توایم
گر ز عشقت سینه مان دشت شقایق شد رواست
سید عرفان جوکار جمالی...
آینه آهِ مرا بر دلِ خود حک می کرد
هر که جز آینه دیدم که به من شک می کرد
سید عرفان جوکار جمالی...
شعر چشمان تو بدجوری عذابم می دهد
تو مسلمانی بیا کم کافری را پیشه کن
سید عرفان جوکار جمالی...
زخم هجرم به نگاه تو رفو می گردد
من شنیدم که طبیبم در گوشم می گفت
سید عرفان جوکار جمالی...
اِی اَجَل در بَرِ ما نیز گذر کن امشب
به ز این باش که هستی، نه تو اینی، آنی
سید عرفان جوکار جمالی...
زخم بر زخم تو را بوسه زدم با زخم خویش
زخم روی زخم من افزود و هی خندید و رفت
سید عرفان جوکار جمالی...
من زادهِ غم، غم زادهِ من
شانه به شانه، دَم به دَم
سید عرفان جوکار جمالی...
مرا و تو را
باید
در دیواری کاشت!
تا بدانیم
فاصله چیست...
سید عرفان جوکار جمالی...
وسعت جهانم
از تو تا توست...!
و از من تا من
تو بی کرانی...!...