پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک بار بوسه ای ز لب تو ربوده ام ،یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست...
.خوشی و خرمی و کامرانیکسی دارد که خواهانش تو باشی...
ای دلارامی که جان ما توییبی تو ما را یک نفس آرام نیست.......
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم......
دلم را جز توجانانی نمی بینم......
آن یار که دَر میانِ جان استبَر گوشه ی دِل نَهاد ما را......
روی بنمای تا نظاره کنمکارزوی من از جهان این است.....
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی...
ای دلارامی که جانِ ما توییبی تو ما را یک نفس آرام نیست......
ای همه میل دل من سوی توقبله جان چشم تو و ابروی تو.....
مرا جان آن زمان باشدکه تو جانان من باشی...