سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
جانان من، شیرین گل زیبای منخواب و بیدار تو، یار طناز منسامان من، خواب به رویای منزیبای من، دل را چنگ و آواز من...
جانان من یک نفر در اینجابرای نفس کشیدن تو را بهانه می کند...
جانانِ من!کاش از همه جا رانده شوم،وقتی جز آغوشِ توراهِ نجاتی نیست......
جانانِ من! گوشه ای از نگاهِ توبه تاراج می برد تمامِ قلبم را!...
عزیز دردانه ی منبگذار کمی از دیوانگی های یک دل عاشق برایت بگویمولی تو این دیوانگی ها را بگذار پای دلتنگیجانان منتو که نمیدانی اما همین من دیوانهچه روز و شب هایی راپشت درخت ، سر کوچه تان به انتظار دیدن ، یک لحظه ، روی مثل ماه تو هستم بلکه این دل کمی آرام تر در سینه ام بی تابی کندو چه شیرین لحظاتی استوقتی که فقط برای ثانیه ای آن زیبایی بکر و چشم های الماس گونه ات را می بینم !و تنها کاری که از من دلداده پنهان بر می آیدقربان صدقه...
ای جانان من،،غرق در نوازش موهایت..همچون گیتاری می ماند،،که نت به نت آن کوک عشق و نوای دوست داشتن توست..️...
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی...
مرا بی تو قراری نیست...
تلفظ میشه مواظب خودت باشمعنیش میشه اگه برات اتفاقی بیوفتهمن میمیرم....