جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
پرسید رفیقی که مرا لیک سئوال استاز بعد حسین آن که شهنشاه جلال استمبهوت وقارش شرفش دشت و جبال استاین گریه و شیون که بهرماه و به سال استسیر حکمی است و یا خواب و خیال استپیری برسید و نظری کرد و به لبخندفرمود که ای عاقل و روشندل و دلبندمجنون نشدی تا که بدانی که در این بندبالله که دراین عرصه بسی جای ملال استدیوانگی عشق حسین عین کمال استاین جامه دریدن نه فقط شوری حال استاز بهر عروج عملی شه پر و بال است...