زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
زانا کوردستانی
پا تووی کفش هر کس کردم
باز لنگ می زد...
***
زندگی،،،
هیچگاه همگامم نبود!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
آفتاب،،،
هدایت گر ما بود اما،
تن به شب پره هائی دادیم که،
دورِ سرمان می چرخیدند!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
زنده ایم اما،،،
بی شک با پُتک جهالتِ طالبان
روزی،
مثلِ تندیسِ بودا
نابود می شویم.
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
دکمه های زندگی را باز می کنم؛
و در می آورم این پیراهن گشاد را.
***
آه،،،
--زندگی به ما نمی آید!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
فرا می رسد روزی که
در سطرهای یک کتاب
زندگی کنیم...
***
کاش آیندگان
با تبسم یاد ما کنند!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
فردا،،،
اعلامیه ی نصب بر دیوار
مرگِ ما را فریاد می زند.
***
غافل که امروز
ما مرده های
لاشه بر دوشیم!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
پالتوی پدرم را،،،
سخت در آغوش می فشارم...
***
تو؛... همیشه در منی پدر!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
به گمانم اندوه،
پرنده ای ست،
[غمگین]
در غم جفت اش.
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
باغ،،،
در سکوتی غمناک فرورفته ست
***
-- کو زمزمه های باران!؟
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
قطاری بر ریل
انتظاری بی هوده را
به دوش می کشد...
***
وقتی،
در ایستگاهی متروک افتاده ست!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
مادربزرگ باغچه ای داشت؛
که هر روز،
آرزوهای پیر و جوانش را،
-درونش دفن می کرد!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
غرش موشک هایش
گوش جهانی را کر کرد؛
حاکمی که،،،
سکوت کودک گرسنه را
--هرگز نشنید!
زانا کوردستانی...
متن زانا کوردستانی
از وقتی که با تو آشنا شده ام
هیچ کس و هیچ دل و هیچ گلی را نخواسته ام
اگر که خدا را هم می خواهم،
تنها به این دلیل ست که
مرا برای تو و
تو را برای من آفریده است.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
[برای ۸ مارس، گفتگوی مادری کورد با خدا]
آه ای خدایی که دل و روح و جانم تویی، خوب خوب می دانم،
آنجا، کنار تو
بهشت زیر پای مادران است
اما خدایا، ای که تو روزنه ی نورانی زندگانی تارم هستی،
تو خودت خوب می دانی، اینجا
جهنم بر روی سرم قرار دارد.....
متن برگردان شعر کوردی
بخدا سوگند، عزیز من که
تو آنجا میان تنهایی این روزهایت،
خاطرات مرا می سوزانی،
و من هم اینجا
ابر فراقت را در سینه
با خورشید چشمانم، به باران مبدل می کنم.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی...
متن شعر عاشقانه غمگین
عادت چنین ست کە تنهایم بگذاری
و چنین زندگی ام را به هم می ریزی
اما بدان تا بازگشتت، مایه ی صبر و تحمل دلم
تار موی توست، که به یادگار برایم جا گذاشته ای.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه
همچون گل نرگس کە بی بهار نمی ماند،
من هم بدون تو توان زندگی را ندارم!
با بودن تو، مرگ هم خوب هست
بخدا به مردن در کنار تو هم راضی هستم.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه عاشقانه
داستان کوتاه آلزایمر
پرستار سر سوزن سرنگ را داخل کاور گذاشت و توی سطل جلوی تخت انداخت. هر روز برای تزریق سرم و آمپول های پیرزن به آنجا می آمد؛ یک ساعت می نشست و بعد می رفت.
امرور پیرزن احساس درد در قفسه ی سینه اش هم می کرد. فشارش را گرفت؛ طبیعی...
متن زانا کوردستانی
با پیراهن سفید عروس اش کردند،
یار من نه،
سرزمینم را می گویم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
اگر شد بیا!
می خواهم ذره ای از زیبایی های دنیا را ببینم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
نمی دانم!
که در کودکی چه خطایی کردم،
که به این زودی بزرگ شدم؟!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
نمی دانم، مردان دیگر، که دلبسته ی تو اند،
چه زیر سر دارند؟!
من فقط، شانه هایت را می خواهم
که زیر سر، داشته باشم!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
دو جنگ بزرگ را پشت سر گذاشتم و
گلوله ای برای سرزمینم شلیک نکردم.
فقط به این خاطر که زنده بمانم و
در پناه عشق تو پیر شوم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
سخنی از من و کلامی از تو،
اینچنین بود که شاعرها
گفتگوهایشان را به پایان بردند و
نامش را شعر گذاشتند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
حتمن بیا، تا همه تو را ببینند،
چرا که باید بدانند،
این شعرها، سروده ی من هستند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
مردی قدیمی ام!
برای اینکه بگویم: دوستت دارم
گل های در دستم را بو کرده و
تو را تماشا می کنم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن برگردان شعر کوردی
دوباره به کافه ای رفتیم،
نشستی و گفتی:
- من قهوه می خواهم، تو چه؟
گفتم: می شود من، تو را بخواهم!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه عاشقانه
زمستان،
پاییزی ست،
که کمی پیر شده است.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه
دنیا چنین است،
مردها خون می ریزند و
زن ها چشم هایشان را.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه
برخی با بودنشان و
عدە ای با نبودنشان
نابودمان می کنند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی...
متن شعر کوتاه
ادامه