پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باز عاشقت شدم؛️داشتم آهنگی گوش می دادمکه شبیه موهای تو بود.!...
و من در هر پلکییکبار دیدنت را می بازم ......
همراهت می آیم تا آخر راهو هیچ نمی پرسم هرگز!با تو اول ڪجاستبا تو آخر ڪجاست .....
. تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده ؟!آنقدر نگاهت میکنمکه نفس هام به شماره بیفتد .....
تو سکوت️لا به لای حرفهای منی از حرف هایم آنچه نمی گویم تویی ......
با خیالت زندگی می کنمو با خودت عاشقی ...کاش دو بار زاده می شدم؛یکی برای مردن در آغوش تو،یکی برای تماشای عاشقی کردنت!!...
هر چقدر عاشقی بلد باشم،خرج تو می کنم.بجاش تو برام فقط لبخند بزن......
ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﻠﺪﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ! ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ......
عشق منبارها با نفس هام،به نقطه نقطه ے تنت گفته ام دوست داشتن تو گفتنے نیست، تماشایے ست.دست هام شاهدند..!...
چشمان تومعنای تمام جمله های ناتمامی است، که عاشقان جهان دستپاچهدر لحظه دیدار فراموشی گرفتندو از گفتار باز ماندند......
حتی یک نَفر در این دنیا شبیهِ تو️ نیست نه در نفَس کِشیدن،نه در نفس نفس نفس زدن،و نه از قشَنگی، نفسِ مرا بَند آوردن ......
با خیالت زندگی می کنم و با خودت عاشقیکاش دو بار زاده می شدم !یکی برای مردن در آغوش تو...یکی برای تماشای عاشقی کردنت !...
دلم میخواست چیزی بهش بگویم ڪه بداند چقدر دوستش دارم.گفتم: تو مسیح منی..️...
دوست داشتنِ تو ،️ زیباترین گُلی است...که خدا آفریده ! گفته بودم؟...
حتی یک نَفر در این دنیا شبیهِ تو️ نیست ..نه در نفَس کِشیدن،نه در نفس نفس نفس، زدن،ونه از قشَنگی، نفسِ مرا بَند آوردن ......