دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
مقصدی به نام خوشبختی وجود ندارهاز مسیر لذت نبریزندگی تو باختی!...
گر با دگران به زمنی وای به منور با همه کس همچو منیخاک تو سرت!...
عشقمصدا کردن من با نام خانوادگی تو...دل ضعفه ایست که خدا کند خوب نشود...
یه دخترایی هستنقد کوتاه و کوچولو / مخصوص اینن بغلشون کنی تو بغلت گم بشنآنقدر هم بانمکن که نمیشه دوسشون نداشت...
دختر باس قدشکوتاه باشه تا آقاشون واسه ماچ کردنشغرور شو بذاره کنار و خم بشه صورت ماهشو ببوسه...
دختری که ریزه میزسموهای لخت مشکیش تا گودی کمرش ریختهواسه بوسیدن عشقش رو پنجه وامیسته / طرز تهیه ی قرمه سبزی رو هم بلده به نظر من باید گرفتش / زن زندگیه...
اسکار بهترین *انتقام* هم میرسه به بی تفاوتی...
همه چی درست میشهفقط تو جا نزن...
بغلش نکردمنبوسیدمشزیر بارون باهاش قدم نزدمنزدیکش نبودممن فقط از دور دوسش داشتم......
زبان حال دلم را کسی نمیفهمدکتیبه های ترک خورده خواندش سخت است...
برای همیشه...وجود* تو * بهترین اتفاق خواهد بود...
حالم گرفته استاز این دنیایی که آدمهایش همچون هوایشناپایدارندگاه آنقدر پاک که باورت نمیشودگاه آنقدر بی معرفت که نفست می گیرد...
هیچ وقتبرنگردید به آدمهایی کهبودنتان را انتخاب نکردندو رفتند...!...