جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
برد پیت:زندگی من واسه همیشه تغییر کردیه روز در سال ۱۹۹۴ وقتی با دیوید فینچر واسه صرف قهوه نشستمنمی دونم اگه هیچ کدام از کارهایی که با هم ساختیم در نهایت اهمیت داره یا نهچیزی که می دونم اهمیت داره افرادیه که به آنها وصل میشیم و انرژی که اونا در وجودمان میذارنچند وقت پیش یه متنی را خوندم که یه شخصیت داشت می پرسیدکدوم مهمتره ؟مسیر سفر ؟یا مقصد؟و اون یکی گفت:"همراهانت"و من باهاش موافقم...
همیشه آرامترین مسیر بهترین مسیر نیست...
در مسیر عشقدر کوله هایمانهزار بیت غزل بودترانه بود و سپیدقسمت بهانه شدتا انتخاب توتنها سکوت باشد وسکوتمجید رفیع زاد...
از مسیر سخت زندگی می گذریم و رد لبخندمان سر پیچ های تند جاده جا می ماند.آنچه به مقصد می رسد،یک کالبد است؛ با رد زخمی روی لب هایش! - کتایون آتاکیشی زاده...
به نظرم اتوبوس مثل زندگی میمونه؛ اگه از اول پایانه تا آخر پایانه مسیرت باشه، کلی آدم با مشکلات و ناراحتی و خوشحالی با دلایل مختلف می بینی .ممکنه به فاصله دو ایستگاه یکی کنارت بشینه و وقتی که از اتوبوس پیاده شد دلتنگ شی یا حتی بهش تاچند وقت فکر کنی و ممکنه به فاصله سه ایستگاه یکی کنارت بشینه که واقعا دوست نداشته باشی. ایراد نداره اگه آدمی که کنارت نشست حالت رو بد میکنه، بلند شو و صندلیت را عوض کن حتی شده تا آخرین ایستگاه ایستاده باشی و تکیه ات به ...
خدایا ؛به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ خیس زیر بارانبرای آخرین کوچ زمستانبه فانوسِ میان ظلمت شبدر مسیر خواب...مرا هم مثل باران ، با طراوت کن...ﻣﺮﺍ هم مثل فانوس ، روشنایی بخش...خدایا ؛ چون اقاقی های سرگردانِ پائیزان ،مرا بی تاب خود گردان...خدایا ؛مثل گلهای بهاریزیر باران پر از عشق الهی...ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮکه ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ در بعض اندبه ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺁﻣﻮﺯ...خدایا ؛ مثل ﺑﺎﺭﺍنی که می شوﯾَﺪﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ راﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ دیده و کردار و گ...
خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک تر کنم. دارم تلاش می کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی.خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده ایم، ما هنوز در راهیم و راه های نرفته ی زیادی پیش رو داریم. هنوز مانده تا روزهای خوبمان، هنوز مانده تا رهایی، هنوز مانده تا پا را ...
جایی نرو که مسیر تو را می برد، بلکه در عوض جایی برو که مسیری وجود ندارد و ردی از خود باقی بگذار....
- ﭼﺮﺍ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ مىﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ راهش ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ ؟+ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ مىﮐﻨﺪ چجوﺭ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭلهای ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ اشتباه است ؟!...
گَر عشق مَقصد است خوشا لذّتِ مَسیر ......
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد،صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد.. آرامش، رهایی از طوفان نیست!بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است...به همین دلیل : بهشت مکان نیست، زمانی است که زیبا فکر میکنی... وجهنم هم مکان نیست!زمانیست که افکارت دنیایت را به آتش کشیده اند......
گلدان به گلدانتو را بوئیده اماما هیچ گلیعطر تو را لو ندادخیابان به خیابانآواره تو شدماما هیچ خیابانینشانی از تومسیر قدم هایم نکردآرزو به آرزوتو را دعا کردماما خدا به آرزویم پا ندادبانو!در خواستن تومن خسته نمی شوم امابسیاری گل را رنجانده امخیابان ها را اسیر کرده امخدا را اسیرتربانو!محض خاطر گل ها و خدا هم شدهدلت را راضی کنبا دل من راه بیایدباور کن!عاشقی را خوب بلدماگر دلت اجازه بدهد...
غبارِ عادت پیوسته در مسیر تماشاستهمیشه با نفس تازه راه باید رفتو فوت باید کردکه پاک پاک شود صورت طلایی مرگ.....
هنوز همبندم کفشم را …پروانه ای گره می زنمدر مسیرِ خانه ات...
مقصدی به نام خوشبختی وجود ندارهاز مسیر لذت نبریزندگی تو باختی!...
تصمیمتو بگیرتا آخر مسیرهمراه من بموناز هیچی نترسمن پای عشقمونهستم تا پای جون...