زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
غزل قدیمی
رها در این تاریکی، به دنبالِ تو می گردد تا در پرتوِ نورِ تو، رستگاریِ خویش را بجوید...
متن غزل قدیمی
در غمگینی شب، یک ستاره از آسمان فرود آمد
و درخششش در دل های ما جاودانه شد.
زن دایی عزیز، روحت شاد و یادت گرامی.
گرچه دیگر در بین ما نیستی،
اما خاطراتت همچون فانوس نور در تاریکی،
همواره راهنمایی ما خواهد بود....
متن غزل قدیمی
شب از سکوت لبریز، آسمان منتظر ستاره
غم در نگاهش، گویی رنجور و بیقراره
ستاره ها در گذر، آسمان شب شادمان
منتظر ماه، در دلشان شور و شوق و ایمان
ماه می رسد، شادمانی در قلب ستاره ها
دور ماه می چرخند، با شور و با نوا
می درخشند و چشمک می زنند، ب...
متن غزل قدیمی
در ساحل نگاهت، دریای عشق موج می زند
گلبرگ بوسه ات، نغمه ی شور و عشق می خواند
پنجره ی دلم به روی بهارِ تو باز می شود
نورِ وجودت، تاریکیِ غم را می زداید
در آغوشِ گرمِ تو، غرقِ آرامش می شوم
بوسه یِ خورشیدِ عشقت، جانِ دلم را می آراید
عطرِ گلِ...
متن غزل قدیمی
در پرتو نور، گل های صورتی
چون الماس، رخشان و بی حَدّ
در آینه آب، انعکاس جمالشان
فراتر از هر نگاره، نیکو و دلنشین
باغچه ای سرشار از نور و سرسبزی
مأمن گل ها، سرشار از شور و زندگانی
در دل آب و گل، عشق ریشه می کند
حضور و تپشش، عیان و جاودانی
...
متن غزل قدیمی
تابِشِ خورشید بر پنجره، نغمه ی شادمانی
پرده لرزان، گویی به رقص آمده از شیدایی
گلدان سبز، سرشار از طراوت و زندگی
میوه ها در کنار پنجره، هدیه ی رنگ و زیبایی
آفتاب در اتاق تابیده، روشنی بخشیده
روز نو، امیدی دوباره در دل آفریده
صفای دل در خان...
متن غزل قدیمی
ای زن آسمانی،
ای ستاره درخشان،
من تا ابد،
در تاریکی شب،
دنبال تو خواهم گشت....
متن غزل قدیمی
بهار آمد، زمین از خوابِ زمستان بیدار شد
درختان لخت، سبز و پر از برگ و بار شد
خورشید از پسِ ابرها، رخ نمود و جهان روشن شد
سیاهی شب، با طلوعِ خورشید، پنهان شد
کوه ها که خموش و خفته بودند، بیدار شدند
با نورِ خورشید، جان گرفتند و سربلند شدند
ابرها ...
متن غزل قدیمی
ای بهارِ دلنشین، ای روحِ زندگی
با آمدنت، جهان دوباره زنده شد...
متن غزل قدیمی
در ساحل زیبا دختری ایستاده است
با لباس سفید و موهایی که باد نوازش می کند
غروب آفتاب برای او نوای عشق می خواند
و می گوید زندگی را با عشق بساز
امواج دریا به ساحل می رسند
با صدایشان دلش می لرزد
او می داند که فردا روزی نو است
با امید و شادی و رویا...
متن غزل قدیمی
در ماه اسفند، جشن شادی می گیریم
زیر آسمان تاریک، زیر نقاب ستارگان
دل ها پر آب و آتش از شور و شوق
بوی بهار می آید از گوشه های خیابان
دستان به دستان می چرخند در رقص
و دل ها آوازهای شادی خوانده، غم را به کف می ریزند
آرامش پیدا می کنیم میان ا...
متن غزل قدیمی
در بارانی که همه جا را مرطوب کرده
نور خورشید روی شاخه های بی برگ می تابد
قطرات درخشان باران پیدا است
شبنمی روی درختان بی برگ پیدا می شود
شاخه های بی برگ، از روی باران می خوانند
اشک های آسمان را به دامن خود می برند
مرواریدی که روی شاخه ها درخشان...
متن غزل قدیمی
یک روح بلندپرواز در حال گفتگو با خداست. او در باغی سرسبز و پر رنگ، به آسمان نگاه می کند و از آنجا انتظار جواب می کشد. او با لباس قرمزش، مانند یک گل سرخ، در میان برگ های سبز و قرمز، برجسته و متفاوت است. او شاید دنبال یک معجزه باشد، یا شاید فقط دنبال ی...
متن غزل قدیمی
افکارت تو را می سازند. جهان را با چشمان خود ببین. انرژی را از درون خود بیرون بیاور. قدرت را از خود بخواه. سمت خودت را با اعتماد به نفس پیش ببر....
متن غزل قدیمی
در روزی که شورشی به دنیا آمد، با رویاهایی که بلند پرواز می کردند،
در هر نگاهش، دنیایی از امید و جانی بود که گویا هرگز نمی میرد.
با اشتیاق در چشمانت ، تو راهی را به ما نشان دادی ، به ما جانی دوباره بخشیدی،
نام تو حک شده در تاریخ، زیر آسمان آبی بی...
متن غزل قدیمی
با هر پرتوی نورانی خورشید که از آسمان بر ما می تابد، یک صفحه تازه از زندگی برای ما باز می شود. حتی وقتی که سرمای زمستان بر ما سایه افکند، گرمای خورشید را در اعماق وجودمان احساس می کنیم و این حس ما را با اشتیاق و نشاط پر می کند....
متن غزل قدیمی
نور دلنشین آفتاب وارد اتاق می شود
تابشش دنیای کوچک اینجا را پر از نور شادی می کند
صدای وزش باد، از پنجره می آید
کتابهای قدیمی، با ماجراهای جدید، با ما سخن می گویند
صفحاتی پُر از انگیزه و خلاقیت
در نور آفتاب، دل بهانه می گیرد برای رقص
اتاق دنج، ...
متن نوشته های آرامش بخش
با غمی که در دلتان جاودانه شده است
کوه ها را سنگین و اندوهگین کرده
اما خورشید ملایم، با عظمت خود
پشت ابرهای پریشان ایستاده است
لحن سکوت غمگین و عمیق
در هوا چون نغمه ای شنیده می شود
سکوت آنقدر سنگین و اندوهگین است
که هر ذره ی هوا نیز از آن نف...
متن نوشته های امیدوار کننده
پنجره کنار شومینه ات را باز کن و به طراوت هوای سرد زمستان در صبحی برفی نگاه کن. با یک فنجان چای گرم و کتابی در دست، آرامشی دلپذیر و لذتی بی نظیر را تجربه کن. همین لحظه های ساده می توانند تبدیل به خاطراتی به یادماندنی شوند. از زندگی لذت ببر و سعادت ر...
متن نوشته های آرامش بخش
زمستان با لبخند ابرها می آید
در برف های سفید آسمان می بارد
طعم خنکای زمین به دل ها نشسته است
پاییز نیز خسته از خداحافظی هاست
جنگل ها درخشش و زیبایی را در دام می اندازد
برگ های زرد رنگ در هوا می چرخند
صدای غم پاییز به گوش ها می رسد
اما زمستان آ...
متن نوشته های زمستانی
عقب می چرخد زمان در تاریکی شب
آلیس با تعجب به ساعت خرگوش نگاه می کند
عقربه ها به عقب می روند در ساعت کوچک
جادوی زمان، رازی پنهان در دل تاریکی
آیا این راهی است به سفری عجیب؟
یا نشانه ای از اسرار جهان هستی؟
آلیس با روحی پرشور و هیجان زده
به سو...
متن غزل قدیمی
در زمانی که شور و هیاهوی زندگی
در هم می پیچد و هر گوشه ی کوچکی را در بر می گیرد،
نیاز به پناهگاهی امن و آرام است
تا دانش، نور و امید در ذهنمان باقی بماند.
من پناهگاه را دانش می نامم
جایی که پرتوهای دانش، روشنی را می بخشد
و از پنجره های روحمان...
متن غزل قدیمی
دست ساعت همچنان می چرخد و زمان می گذرد
در همان سکوت که در آن به فکر فرو می روی
به دنبال پاسخ هایی در بیابانی می گردی که سخت است پیدا کردنشان
آیا معنای واقعی زندگی را می دانی؟
آیا خودت را می شناسی؟
آیا آرزوهایی داری که هنوز به آنها نرسیده ای؟
ام...
متن غزل قدیمی
در آغوش شب، ستاره ها رقصانند
پرتوان و خیره کننده در آسمانند
کهکشانی از رنگهای خیال انگیز
بازویی بسته از جواهرهای زیباست
دنیا در این بی پایانی، یک جواهرگاه
که هر نگاهی، جادویی از دیده ما می افتد
در آغوش شب، ستاره ها و کهکشان
آغوشی دنیایی است که...
متن غزل قدیمی
با منظره زیبای یک صبح زمستانی از خواب بیدار شوید، جایی که آدم برفی قد بلند ایستاده است. طلوع خورشید هوا را روشن می کند و روح شما را شاد و دلپذیر می کند. روز جدید را با شادی در آغوش بگیرید و قدردان این لحظه زیبایی و آرامش باشید....
متن غزل قدیمی
در سکوت سنگین زمستان، آهوی تنها ایستاده است،
در جنگلی پر از برف، که درختان آن مانند ارواح درهم پیچیده اند.
شاخه هایش مثل شاخه های درختان به سوی آسمان می رسند،
می درخشد با درخششی که هر چشمی را به خود جلب می کند....
متن غزل قدیمی
از پشت پنجره، به این جنگل زیبا نگاه می کنم،
همانطور که در صفحات یک کتاب غرق می شوم،
نور ملایم صبح روحم را بیدار می کند
در حالی که عطر چای، به روحم گرما می بخشد.
جنگل با رنگ سفید نقاشی شده
همانطور که شاخه های یخ زده
داستان هایی از زمستان را می گ...
متن نوشته های انگیزشی
در هر صبح، پنجره را باز کن و به منظره ای زیبا و خیره کننده بنگر. خورشید پشت سرت می درخشد، صبح می دمد و هوا پر از برف های تازه و لطیف است. زلالی و زیبایی برف، سایه ها را بلندتر و زیباتر می کند. با لذت بردن از این طبیعت، انرژی و انگیزه ای تازه و زنده ب...
متن انرژی مثبت
در میان شب برفی، پنجره ای می درخشد،
یک شمع سوسو می زند و سایه ها را کم می کند،
همچون چای گرم دستانم را گرم می کند،
روح کریسمس روشن می شود،
لمس لطیف امید را حس می کنم که شب را در آغوش می کشد.
با هر شعله سوسو، صحنه ای زیبا می بینم،
تزیینات جشن ...
متن نوشته های خاص
در راهی کهن و تاریک و پر از راز و رمز
جوانی قدم می گذارد به سوی دروازه ی شگفت انگیز
از آنجا، چشم او می تواند بنگرد
در دنیای تازه ای پر از رنگ و نور و ستاره های درخشان
آیا او دل دارد از آن همه زیبایی به دنیای دیگر سفر کند؟
یا می ترسد زمانی که امی...
متن غزل قدیمی
ادامه