سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بگذرم گر از سر پیمانمی کشد این غم دگر بارممی نشینم ، شاید او آیدعاقبت روزی به دیدارم...
ای دو چشمانت چمنزاران منداغ چشمت خورده بر چشمان منای لبانم بوسه گاه بوسه اتخیره چشمانم به راه بوسه ات...
ای لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات...
زندگی گر هزار باره بودبار دیگر تو ، بار دیگر تو...
تو در چشم من همچو موجیچه میشدشبیتو را می ربودم ، تو را می ربودم...
ای لبانم بوسه گاه بوسه اتخیره چشمانم به راه بوسه ات...
او ز من رنجیده استآن دو چشم نکته بین و نکته گیردر من آخر نکته ای بد دیده است من چه می دانم که اوبا چه مقیاسی مرا سنجیده است من همان هستم که بودم ، شاید اوچون مرا دیوانه ی خود دیده استبی وفایی می کند بلکه مندور از دیدار او عاقل شوم او نمی داند که من ، دوست می دارم جنون عشق رامن نمی خواهم که حتی لحظه ایلحظه ای از یاد او غافل شوم...
من نمی خواهم که حتی لحظه ایلحظه ای از یاد تو غافل شوم ...
در ببندید و بگویید که منجز او از همه کس بگسستمکس اگر گفت چرا ؟ باکم نیستفاش گویید که عاشق هستم...
تا لبی بر لب من می لغزدمی کشم آه که کاش این او بودکاش این لب که مرا می بوسدلب سوزنده ی آن بدخو بود...
خانه ی خالیخانه ی دلگیرخانه ی دربسته بر هجوم جوانیخانه ی تنهاییببین من به کجا رسیده امنگاه کن که غم درون دیده اممرا دگر رها مکنمرا بپیچ در حیر بوسه اتمرا بخواه در شبان دیرپا...