متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
وقف
از همان اول خرد با عشق چون پیمان نداشت
داستان خضر و موسی تا ابد سامان نداشت
شوقم از آغوش شیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا، قدر شیداییِ من، میدان نداشت
از قضا دل بر کسی بستم که خود دلباختهست
دل ولی بر باخت دادنهای من ایمان نداشت
چشم...
چگونه باد را مقصر کنم آن که پنجره را باز گذاشته بود من بودم ..
آری این منم، اما چه سود؟
او که در من بود دیگر نیست، نیست.
بعد از رفتنت به هر دیواری رسیدم
تکیه دادم…
جز تو هیچ حسی به هیچکس ندارد، دل من..
رفــــــت...
بی آنکه بداند همه دنیایم بود...
روزگاری در بیشه شیر جنگل بودم ولی امروز شغالی شل در گوشه خانه نشسته و به روبهی از پنجره خانه مینگرد که دست و پا تکان میدهد و به خیال سلطان جنگل بودن میرقصد....
خوشحالی مگر خانه ما چقدر دور است که مدت هاست سر نمیزنی؟
بـہ בوش کشیـבט هیچ بار ،سنگینے سخت تر از בلے کـہ از בرב سنگین شـבـہ سخت نیست،،
بـہ בوش کشیـבט בل پر בرב سخت است..
دل و دین باخته ام مست و خمارم بی تو
روز را توبه کنم شب به قمارم بی تو
می روم کنج خرابات نشینم تا صبح
هر نفس خسته ام و دل نگرانم بی تو
شهر در شهر همه شاعر چشم تو و من
سالها دربه در از ایل و...
عبور ازتو چه رنجی دارد
تو را دلنوشته ای میکنم بر کاغذ
و کاغذ تب میکند
از تن خسته حرفهایم
کاش میشد نقاشی ات میکردم
که آن هم مجازات دارد
بگو با تو من چه کنم
نگران نباش دوست من
از اینکه به آغوش مرگ رفت وتو تنها مانده ای
ویا به نوعی دیگر تنهایت گذاشته و ترکت کرده است
وتو هیچ نمیدانی
سرنوشت برایت چه نگاشته بود
به گمانم زمان با تو بودن به همان مقدار، تقدیر بوده است.