زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
طاهره عباسی نژاد
من می نویسم و از اعماق روحم جانشان می دهم.تو بخوان از اعماق قلبت دمسازشان باش.
نوشته های این سنگ روی تنم سنگینی میکند.
دیگران نمی دانند؛اما دلبرا،تو برو در گوش فلک جار بزن علت مرگم را.
بگو که سکته بهانست.
بگو که خواستم درهای قلبم را ببندم تا تو نروی.
بگو و بار این دروغ را از تابوتم بردار.
بگو که رگ هایم را از ترس هجرت تو ...
متن طاهره عباسی نژاد
«ما زنده ایم که زندگی کنیم و زندگی زنده است که زین در دست قضا دهد و آن گونه که او می گوید زندگی کند.
سرنوشتی که خیلی وقت ها مسخر می شود و زین خودش را می دهد به دست خودمان،اما بسی موسم ها هم سرنوشت لامروت خودش زین زندگی را در دست می گیرد و می رود و م...
متن طاهره عباسی نژاد
گر نیوفتد این هوای مست سودا از سرم
می برد جان مرا در فرط مستی از بَرم...
متن طاهره عباسی نژاد
صنما چه ماهرانه دل ببردی از ما
آنقَدَر محو تو هستم که ندانم چه شود در دنیا...
متن طاهره عباسی نژاد
ساقیا در جام قلبم مِی ز جنس زهر ریز
کز مذاقش بی وفا یک دم کند از دهر خیر...
متن طاهره عباسی نژاد
من آسمانِ پر از ابر های دلگیرم
اگر تو دلخوری از من،من از خودم سیرم
هر بار نگاهت کردم؛خواستم بنوازمت تو را
اما امان که من،دست بسته در دست غم گیرم
تو دلخور می شوی از منِ دست و دل بسته اما
من هنوز هم حاضرم بهر توی دردانه بمیرم
اگر غصه رها د...
متن طاهره عباسی نژاد
مه من،جام بلور دل من
بخدا تاب ندارد که ببیند اشک و هر دم غم من
اندکی کمتر برنجان این من دلداده را
جان گیسویت قسم نشکن بلور دل من
جام قلبم گر شکستد در جفای تن تو
بخدا آواره می گردی شراب جام من...
متن طاهره عباسی نژاد
دیگر آنقدر از داشتنت دل سرد شده ام که نمی خواهم بگویم برگرد تا باز در آغوشت بگیرم و برای هر تبسمت یک بار بمیرم؛اما تو را به اشک هایی که برایت ریخته ام جواب این سوال هایی که مدام حول حافظه ام می گردند و بازخواستش می کند و با شلاقی از جنس خاطرات گذشته ...
متن طاهره عباسی نژاد
رسم زیبایی یعنی وجود برگ...
یعنی دست بودن برای نوازش چشم و حلیه بودن برای جمال وجود عالم...
یعنی فرقی نکردن که به یشم و فیروزه یا به زر و یاقوت بودن...
یعنی چه سبز و چه زرین،چه در پاییز و چه در بهار،چه چون مخنقه آویز از گردن درخت و چه مدفون در گو...
متن طاهره عباسی نژاد
امان از روزی که از الوان روزگارسیاه قسمت کسی شود.
سیاهی روزگار غم برمی آورد و غم هم که خانه خراب،مأمنی ندارد جز قلب.می زند بر قلب و در خفایای سرخش آنقدر مویه سر می دهد که قلب طاقت نیاورد و اشک غم را سوار بر دوش دم،روانه ی کل وجود کند.آنوقت است که تم...
متن طاهره عباسی نژاد
گفتند اشرف مخلوقات است اما نگفتند که شرافت همین اشرف بی شرف است که به شیشه شرابی فروخته و شیفته ی شهوت تلخ آن فراموش میشود...
آری نگفتند
شاید نمیدانستد
و یا شاید باورشان نمیشد
اما هر چه که هست حال بیشرفی همین اشرف شریف نماست که شرافت زمین را این...
متن ادبی
جنس تمام دل ها از شیشه است..
از شیشه های لطیفی که پشت نقاب لبخند و غرور و ترس پنهان شده اند...
مهم نیست جنس نقاب چیست...
مهم این است که تمام آنها شیشه اند...
شیشه هایی که اگر بشکنند با خورده های تیز خود میتوانند صاحب تمام زخم هایشان را زخمی کنند...
متن غمگین
در زندگی گاهی باید بیخیال قلب شد..
گاهی باید قلب را گذاشت و به پشت سر نگاه کردو جای تمام جنخر ها را شمرد...
آری گاهی نباید گذاشت خون برخی از زخم ها خشک بگیرد..
زخم هایی مثل زخم های همین خنجرهای از پشت دوستان راباید آنقدر نمک پاشید تا سوزشش نگذارد...
متن دلنوشته
چه تلخ است شرمساری کبیر از جفای صغیر...
چه سخت است رجعت حرف اُلفت از شهوت کُلفت...
آه که چه بد غلامانی بودیم که حرف خالق را به شهوتی زود گذر برگرداندیم و با پاره ای از روحش با تمام وجود گناه کردیم و هر چه گذشت از شرافت دورتر و بی شرف تر شدیم.انگار...
متن ادبی
زندگی منشوریست در حرکت دوار
که گاه صورتش سرخ و سفید است
و گاه سیاه و کبود....
خوشا روزی که صورت عروس پیشانی سفید زندگی خجل از محبت سرنوشت سرخ و سفید باشد
و امان از روزی که صورت خونبس بخت برگشته زندگی دردمند از دست سنگین سرنوشت سیاه و کبود باشد...
متن غمگین
گاهی اوقات،گاهی جاها،
دیگر زبان هم قاصر میشود
چشم هم از اشک تار میشود
و دست ها هم بی حس میشوند
آنوقت است که دیگر فقط دل میماند و دل
در درازای فکر تو فقط دل مانده و دل
با تنها داریی که برایم مانده با تمام وجود میگویم دوستت دارم...
متن دلنوشته
این روزا زندگیم به رنگین کمان میماند...
رنگین کمانی که در آن نه خبری از احمر و اخضر و ارزق و اصفر نگار ابر ها است و نه خبری از طراوت لبخند آسمان...
رنگ رنگین کمان زندگی من تاری روز هایم است که به سیاهی شب هامیماند...
سرخی چشمان خیس از اشکم است که ...
متن غمگین
{{سوختن تغیری شیماییست که با تولید نور و گرما همراه است}}
نمیدانم آن که کمیا نوشت جفا ندیده یا دیده و دم نزده
اما من دیدم و هر چه کردم نتوانستم دم نزنم.
کمیاگر نمی دانست
شاید نمی توانست
و شاید هم نمی خواست
اما من می دانم و می توانم و می خواهم ک...
متن غمگین