این روزا زندگیم به رنگین کمان میماند...
رنگین کمانی که در آن نه خبری از احمر و اخضر و ارزق و اصفر نگار ابر ها است و نه خبری از طراوت لبخند آسمان...
رنگ رنگین کمان زندگی من تاری روز هایم است که به سیاهی شب هامیماند...
سرخی چشمان خیس از اشکم است که به گلگون لعل کبود یاقوت میماند....
آسمانی سیل اشک هایم است که از وسعت به ارزق اقیانوس میماند...
زرین صحرای خشکیده ی لب هایم است که به اصفر خورشید میماند...
آری الوان رنگین کمان زندگی من همینقدر دلگیرند..
آنقدر دلگیر که زور دلم به آنها نرسد و اضافشان از چشم هایم ببارد...
آه که گاهی چه نقاش بد سلیقه ای میشود این سرنوشت
و چه نقاشی شومی میشود زندگی.....
ZibaMatn.IR