زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

امان از روزی که از الوان روزگارسیاه قسمت کسی شود.
سیاهی روزگار غم برمی آورد و غم هم که خانه خراب،مأمنی ندارد جز قلب.می زند بر قلب و در خفایای سرخش آنقدر مویه سر می دهد که قلب طاقت نیاورد و اشک غم را سوار بر دوش دم،روانه ی کل وجود کند.آنوقت است که تمام تن پر می شود از سیاهی روزگار و دوده ی قلبی که از جولان غم در بحبوبه ی پیکرش تا مرز خاکستر سوخته.
کسی چه می داند؟شاید قسمت چای هم از روزگار همان سیاهی بوده و بس.
سیاهی روزگاری که به جان سبزش زده و در مماشات دوده های قلب سوخته اش،تمام سبزی و طراوت تنش را گرفته و برایش تنی به مغمومی پژمرده ی بفنشه و سیاهه ی آسمان شب به یادگار گذاشته.چایی که ناجور به دست گذشته ی خمارش مست و خراب است.آنقدر خراب که در مقابل آغوش گرم آب تاب نیاورد از اعماق خاکستر های قلب سوخته اش با آب درد دل بگوید و اشک بریزد.اشک هایی که قطره قطرشان مملو از بار سیاهی روزگار است.اشک هایی که از فرط بارششان جان آب را هم با سیاهی روزگار پیوند میزنند.پیوند با حاصلی به تلخی و سیاهی دم کرده های چای.همان چای دم کرده ای که در خواستگاری عروسی می نمایاند،در ختم چشم می گرایند،در جمع محفل گرم می گرداند و سیاهی و تلخی روزگارش را پشت سفید بختی و حلاوت قند و گرمی آغوش آب پنهان میکند و صورت با سیلی سرخ می کند.
و اما این برگ های دل سوخته را باید در خلا گیر آورد.جایی که نه گرمی آب باشد و نه شیرینی قند.تنها همان وقت است که می شود برای لحظه ای هم که شده درد تلخی تنشان را حس کرد.
آری؛تنهایی و انزوا تنها آینه ای است که تمام قد قامت احساس را به رخ می کشد.
احساسی که درهمهمه ها،در پشت لبخند های دروغین استتار می شود.
احساسی که مریم تنهایی است...
ZibaMatn.IR

طاهره عباسی نژاد ارسال شده توسط
طاهره عباسی نژاد


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×