زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دیگر آنقدر از داشتنت دل سرد شده ام که نمی خواهم بگویم برگرد تا باز در آغوشت بگیرم و برای هر تبسمت یک بار بمیرم؛اما تو را به اشک هایی که برایت ریخته ام جواب این سوال هایی که مدام حول حافظه ام می گردند و بازخواستش می کند و با شلاقی از جنس خاطرات گذشته بر تنش زخم می زنند را بده
چیزی از تو نمی خواهم جز اینکه کمک کنی جواب دلم را بدهم
بخدا بدجوری دارد حافظه ی بیچاره ام را شکنجه می کند
کار دلم به جایی رسیده است که از درد و جنون تکه های شکسته اش را برداشته و با همان ها دارد تن و بدن حافظه ام را زخمی می کند تا جواب سوال هایش را پیدا کند
بیچاره مغزم دارد از درد زخم ها و شکنجه ها فریاد میزند
جان چشمانت قسم که سرم دارد منفجر می شود از این درد که از صدای فریاد های حافظه ام نشأت گرفته
دلبرم حداقل درمانی بر سردردی باش که خودت باعث وجودش هستی
دلبر بخدا تو فقط این سوال ها را جواب بدهی کافیست
سوال ها را می دهم به تو و خودم هم زمان می گیرم
دانه به نفس هایم را می کنم فرجه برای پاسخ گویی تو....
خب از همین الان شروع می کنیم.
راستی اصلا نترسی ها،حواسم بود که موقع نوشتن سوال ها اشک هایم روی برگه نریزد که تو آزرده شوی از لمس رد پای وجودم.

خب ضربان دلم!راستش نمی خواهم اذیت شوی اگر حوصله ی نوشتن نداری فقط آرام در گوشم بگو که:

چه شد که به این نقطه رسیدیم؟
.
چه شد که این شد حال و هوای دلداگی مان؟
.
چه شد که تو رفتی در حالی که من التماس کرده بودم که نرو و اندکی بمان؟
.
چه شد که سرمای بی وفایی چربید بر گرمای حریق عشمان؟
.
چه شد که به این سادگی از هم باز شد گره ی کور دست هایمان؟
.
چه شد که وقتی اشک ریختم هیچ کس ندید،حتی آن خدای آسمان؟

.
چه شد که باران بعد از رفتنت بند نیامد؟بگو چکار کردی با چشمان آسمان؟
.

بگو دیگر..
چرا چیزی نمی شنوم؟چرا چیزی نمی بینم؟
چرا این همه سوال هایم همه بی جواب مانده اند؟چرا برگه ات سفید است؟چرا گوش هایم خالی است؟
چرا جواب نمی دهی دلبرم؟هنوز سوال های پشت برگه هم مانده است؛اینجور بخواهی جواب بدهی وقت کم می آوری ها!
اصلا می خواهی تقلب کن.از همان معشوقی کمک بگیر که ترجیحش دادی بر من؛شاید او بداند؛شاید بتواند کمی تقلب برساند که این سوال ها حل شود؛
دلبر جان؟جان دلم؟چرا جواب نمی دهی پس؟ وقت دارد تمام می شود ها!
دلبرم نفس های کرنومتر قلب من کم کم دارند بی نفس می شوند.
دلبرم تو را به جان معشوقت جواب بده.
دلبرم دارم تمام می شوم از این همه بی تفاوتی
دلبرم نفس های آخر است.
دلبرم فقط یک«بله؟» بگو بگذار صدایت را بشونم
دلبرم بخدا دیگر نمی توانم

د...د...دل‍...ب...ر...ر...م؟
...دل....ب.....رم ثان‍....یه....ها....ی آ...آ...خ....ر...اس‍.....ت..ال...ت...م....ا...ست..می...کن...م...د...د..دل‍....ب...ب....ر.. و \\/

دیگر خط ضربان هایش صاف شد دلبرش
دیگر حتی اگر جواب هم بدهی مردودی
دیگر تمامش کردی بی وفا
دیگر من مجبورم بجایش بنویسم
ZibaMatn.IR

طاهره عباسی نژاد ارسال شده توسط
طاهره عباسی نژاد


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×