سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
نگو که رفتن پایان ماجراست رفیقخدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق !...
پر کشیدیم بدون پرِ زخمی با همعشقبازیِ دو تا کفتر زخمی با هممرگ پشتِ سرمان بود... نمی دانستیمبوسه ی آخرمان بود، نمی دانستیم......
به جز دلم، لبت از هرچه هست، تنگ تر است بخند! خنده ات از دیگران قشنگ تر است!...
برابرِ همه ی لهجه ها، تمامِ بیان هابه گفته ی همه ی شعرها، تمامِ رمان ها میان تور و خزه، یک پریِ یخ زده بودیتو را از آب گرفتند نیمه شب ملوان ها... تمام ساحل کِل می کشید تا که رسیدیبه افتخارِ تو ساز و دُهل زدند جوان ها کنار دریا پنهان شدند و آه کشیدندبه انتظارِ شنا کردنِ تو، چشم چران ها. -بلندتر بپر از دشت ها کبوترِ وحشیدر اشتیاقِ شکار تو اَند تیر و کمان ها!...
بیت تا بیت فقط فاصله کم می کردیشعر می خواندم و محکم بغلم می کردی......