دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت
دست خالی ماند هر کس دامن دنیا گرفت
صائب...
دل سرد چو گردید ز دنیا، نشود بند
حاجت به محرک نبود برگ خزان را
صائب تبریزی...
چو پاک آفریدت بهُش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک
الله💚...
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
حضرت سعدی...
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست...
به دنبال قراری بودم اما او فراری شد
چرا اینگونه برعکس است کار این جهان ما
ن.ب...
هیچ حادثه ای شبیه عشق ناگهانی نیست
و بدون عشق جهان جای زندگانی نیست...
قلب دیوانه به هر حال ، خطا خواهد کرد
رفته ای پشت سرت بازدعاخواهد کردッ...
لااقل شُکر که با جور و جفایِ تو دلم آه کشید
سالهایی است که این سینه غمش سنگین است
اسماعیل دلبری...
رازدل، درسینه پنهان کن مگو حتی به دوست
محرم تو هیچ کس جز،سینه ی غمبار نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
گر به صد منزل فراق افتد، میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزلست...