شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
امان از دستِ مستِ من شیطنت میکنند هیبرای گرفتن دستانت...
بخند که صدای خنده هات عاشقم میکنه دوبارهصدام کن که با صدات عاشق اسمم میشم دوبارهبخند و با خنده اسممو صدا کن، صدام کنسیرم کن از خنده هات که سیری ناپذیرمبخند که عاشق خنده هاتم بخند وُعاشق ترم کن که عاشق این عاشق شدنمدستمو بگیر تو دستات تو این هوای دو نفرهقدمانو با قدمام بردار که مغرور ترین آدم میشمبخند وُ با خنده اسممو صدا کن، صدام کنسیرم کن از خنده هات که سیری ناپذیرم...
نخوان غزل خداحافظیت راتکان نده دستهایت رانگو خدانگهدارردیف بودن الانم معلول بودن توستتو را در قصیده ناسروده ام مدحت کردموصفت کردم ...
پدر طالقانیآیت الله سید محمود طالقانی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹طالقانی به زانو در اورد زندان رااین بزرگ مرد هرگز در نیومد ز پاآن آیت الله استآن نشانه خداستاعظم طالقانیدختری که دارد نشان از پدرشد اسوه فمنیست در هر دو عالمآیت الله طالقانیآن مرد خدامعنای عمل در علم را کرد معناآیت الله طالقانی جاودان ماند همی(می ماند)در تواریخاین بزرگ مردایستادگی را کرد معناروح بلند مرتبه این مرد خستگی ناپذیر شادمجید محمدی...
آمدی در این حوالی، باز هم پیچیده بویتعطر خوبت می کشاند، قلب را هر لحظه سویت...
بغضم می شکندکه هر بارباران می بارد وُمنم پشت پنجرهبه امید گذشتنت از این سوبه آن سو(چشم در راهم)ولی هیچگاهولی هیچگاهتو نیامدی و نیامدی هرگزمنم هر بار که باران می باردمنم و دلتنگیبه یادت سرمم سیر می شود...