بنیانگذار بغض گلویم شد
ردبوسه ی رقیبی
که جامانده است
برگلویت
علی مولایی...
ماه به ماه
نوشتم با بغض
احساس های سقط شده را
با تمام دردهای پا به ماهم
نسرین حسینی...
شکست بغضِ قاصدک
بالا آورد آرزوها را؛ گلویِ باد.
شیما رحمانی...
نازِ باران را کشیدم، بلکه چشمم تَر شود
بغضِ بی گریه علاجش؛ آشتی با ابرهاست.
شیما رحمانی...
شب ها میون اون همه خاطرات
اینقدر دست و پا می زنیم
تا بالاخره بغض کنیم و بخابیم...
و چه غریبانه بغضم می گیرد
در تلاطمِ لحظه های نبودنت؛)
ساحل هاشمی...
من به انتظار و صبر محکومم،
و هیچ
گله ندارم
از بغض گلویم ز عالم...
•بغض•
در اعماق وجود،
بغض...
واژه هایی زخم خورده!
اما...
زبان سکوت،
اختیار کرده!...