شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیاره ی مسکونی جدید، عطر فروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم.عطر خاک بارون خورده می فروشمعطر چمن کوتاه شدهعطر زعفرون و برنجعطر بازار خشکبار و ادویهبوی اقاقیا توی کوچه ها، توو فصل بهارو من فکر کردم که حالا که این عطرها به دفعات به طور رایگان در دسترسم هستند، زندگى رو آسون تر بگیرم و ازشون استفاده کنم...مخصوصا عطر آدمهایى که نمیدونیم تا کى مجال بودن در کنارشون رو داریم......
تو نه سبزی و نه قرمزتو زردیدر چهار راهی بی راه ... که نه می توان از تو گذشتو نه می توان بر راهت ماند......
شاید رها شدن و تنها ماندن ترسناک ترین حس دنیا باشد. اما بی تفاوتیِ آدم ها نسبت به هم و رفتن آن ها می تواند حسی سرشار از قدرت باشد. بعد از رفتن تو، بعد از رها شدنم، مات و مبهوت سر جایم ایستادم و حس کردم به انتهای دنیا رسیده ام. دیگر نمی توانستم قدمی بردارم و نفسی بکشم. انگار کسی گلویم را گرفته بود و راه رسیدنِ اکسیژن را برایم سَد کرده بود. حس کردم دیگر نمی توانم عاشق شوم نمی تواند چیزی یا کسی من را به وَجد بیاورد.ولی رَفتنت آخرِ دنیایم نبود. ا...
همیشه افراد ساکت را دوست داشته ام. هیچ گاه نمی فهمی که با سکوتشان در حالِ رقصیدن رویاهای خویش اند و یا سنگینی بارِ غمِ زندگی را به دوش می کشند. افراد ساکت همیشه ذهن های پر سروصدایی دارند و دائم با خود و افکارشان در مجادله اند. هنگامی که سکوت می کنند مثل یک دیوار سنگی ساکت و خاموش یک جا می نشینند. آدم های ساکت و کم حرف فقط با کسانی که خیلی دوستشان دارند حرف می زنند نه با همه. آن ها خیلی زود عاشق می شوند و خیلی سریع احساساتشان را بروز می دهند. خیلی...
دوستت دارم هایت را، قابل بشمارو برای هر رهگذری نخوان...جانت را برای کسی ده،که روحش تورا جان تازه ایی بدهدبمان به پای آن که پابه پایت ماند....باور کن؛دوستت دارم هایت دوس داشتنیست....