شاید رها شدن و تنها ماندن ترسناک ترین حس دنیا باشد.
اما بی تفاوتیِ آدم ها نسبت به هم و رفتن آن ها می تواند حسی سرشار از قدرت باشد. بعد از رفتن تو، بعد از رها شدنم، مات و مبهوت سر جایم ایستادم و حس کردم به انتهای دنیا رسیده ام. دیگر نمی توانستم قدمی بردارم و نفسی بکشم. انگار کسی گلویم را گرفته بود و راه رسیدنِ اکسیژن را برایم سَد کرده بود. حس کردم دیگر نمی توانم عاشق شوم نمی تواند چیزی یا کسی من را به وَجد بیاورد.
ولی رَفتنت آخرِ دنیایم نبود. احساس خفگی کردم ولی خفه نشدم، اکسیژن کم نیاوردم.
من بعد از رفتنِ تو تبدیل به قوی ترین آدم زندگی ام شدم. تبدیل به یک آدمِ بی تفاوت که هرکسی بخواهد برود خودم برایش چمدان اش را می بندم و بدرقه اش می کنم.
ZibaMatn.IR