پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در عروسی یا عذادر سرقت یا نبردبا هر تیر هوایییک نفر فریاد زدیک نفر روی زمین خوابید...تیرهای زیادی شلیک شده استتیرهای زیادی شلیک شده استتیرهای زیادی شلیک شده استدارم به تو فکر می کنمبه توئی که این همه ساکتیبه توئی که پناهگاهیجز خوابیدن روی تیرها نداریدارم به تو فکر می کنمآسمانِ بی رنگِ من!«آرمان پرناک»...
تلخ ترین لحظه آن جا بود که لبهٔ پرتگاه ایستادیم اما کسی نگرانمان نشد ...شاید انقدر ساکت ماندیم که فراموشمان کردند ..!...
همیشه افراد ساکت را دوست داشته ام. هیچ گاه نمی فهمی که با سکوتشان در حالِ رقصیدن رویاهای خویش اند و یا سنگینی بارِ غمِ زندگی را به دوش می کشند. افراد ساکت همیشه ذهن های پر سروصدایی دارند و دائم با خود و افکارشان در مجادله اند. هنگامی که سکوت می کنند مثل یک دیوار سنگی ساکت و خاموش یک جا می نشینند. آدم های ساکت و کم حرف فقط با کسانی که خیلی دوستشان دارند حرف می زنند نه با همه. آن ها خیلی زود عاشق می شوند و خیلی سریع احساساتشان را بروز می دهند. خیلی...
ما در کنار همساکت ترین پرحرف عالم می شویم!آغوشمان حرف میزندچشمهایمان حرف میزنددست هایمان...زبانمان اما خاموشی اختیار میکندتا فریاد صداقتاز زبان لمس شنیده شود!...
آدمای راستگو،خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشوند،خیلی راحت احساسشون رو بروز می دهند،خیلی راحت بهت میگن دوستت دارند،خیلی دیر دل میکنند،خیلی دیر تنهایت میگذارند،اما وقتی زخمی می شوند...ساکت می نشینند،چیزی نمی گویند،خیلی راحت می روند،و دیگر هیچوقت بر نمی گردند......
بعضى وقت ها بایدحق رو به طرف مقابل دادنه بخاطر اینکه حق با اونهفقط بخاطر اینکه ساکت بشه...
گاهی بین سمفونیِ شلوغ و پر سروصدای زندگیاتقَد دو سه میزان سکوت کن!از هرچه آدم روی این زمینِ گردِ خاکیست فاصله بگیر و خودت را بغل کن!آدم هارا،ناامیدی هارا،فکر هارابرای چند ساعت بگذار پشت سرت!فیلم مورد علاقه ات را برای دوهزار و یکامین بار(!) پِلِی کنبا لباس راحتیات روی مبل لم بده،زل بزن به صفحهی تلویزیوندستت را دور لیوان مخصوصِ قهوهات حلقه کنو کِیفِ گرمای قشنگش را ببر!زندگی یک وقتهایی همینطوری میچسبد...همینطوری بیخیا...
بچه که بودیم چون چیزی نمیفهمیدیمساکت بودیم ....الان چون همه چیزو میفهمیم ساکتیم...تلخه ...! نه؟!...
به ظاهر ساکتمدر سینه ام آتشفشان دارم......