جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
گرمای آغوش تو برای زمستان من بس است...
دلم آغوش بی دغدغه می خواد مثل آغوش تو ️️️...
نمیدانم چراوقتی به آغوش میگیرمتدیگر به هیچ چیز فکر نمیکنمآغوش تو بُن بستِ تمام افکارم است️️️...
نمی دانمچرا وقتی به آغوش می گیرمتدیگر به هیچ چیز فکر نمی کنمشاید آغوش توبُن بستتمام افکارم است...
هر صبح ڪه با خندہ ی نابت شود آغازاز شوق ڪنم تا دلِ آغوش تو پرواز...
زیباترین لحظه دنیا زمانیستکه در آغوش تو آرامش را با تمام و جودم حس میکنم...پر از محبت... گرم... دلنشین...شک ندارم تو برای من آفریده شدی بهترینِ من...
به ماهى شباهت دارمجفتمان غرق شدنمان زیباستماهى در اقیانوسو من در آغوش تو......
آغوش تو برای زمستان من بس است...
مرا در آغوشت بگیرآنقدر عاشقانه که وابسته ات شومجوری که جز آغوش توهرگز،پرِ پروازی نداشته باشم ...️️️...
هیچ کجا خانهی آدم نمیشود ،حرف از آغوشِ توست ......
آغوش تو بهار است ؛سبز می کند طبیعتِ تنم راگُل می دهد گونه ام وقتی می پیچد پیچکِ دست هایت دورِ تنم......
آغوش تو برای زمستان من بس استمن زیر بار هیچ بهاری نمیروم ......
حس خوب دو بخشه: ۱_قَݪْْبِ توْ ۲-آغوش تو...
آغوش تو....علم را زیر سوال می برد....!آنقدر آرامم می ڪند....ڪه هیچ مسڪنی....جایش را نمی گیرد.️️️...