پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
راضی ام از توپاییز دوست داشتنی من...می بوسم و می بویم برگهای زرد و قرمزت رانفس می کشم در هوایتبوی باران داریبوی خاک و برگمن بوی خدا می فهمم از تو...
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد، به خاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواستهاید. آفتاب به گیاهی حرارت میدهد که سر از خاک بیرون آورده باشد....
دوستت دارم و با خیالی از تو خواهم مرد.دفن خواهم شد.در جایی که نشانش را نمی دانم...! و سال ها بعد شاید کسانی باشند که از سر اتفاق در اعماق زمین یا تکه ای از یک شهر سوخته مشتی خاک خواهند یافت!که بوی عشق میدهد......
اب و هوا و خاک ،که در اختیار ماستِن هستی اند و بهای محیط زیستارکاخالق چو کرده خلق بیا حرمتش بدارتکریم کن ز لطف خدای محیط زیست...