متن خاک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاک
مرا به یاد آور در میان خاک و چمن و لاله و باد
شاید معجزه ای شود
هوار دلتنگی ام در آن حوالی برزخ تو را بیابد
و بر گردونه شانس
سرم در مسیر باد بر شانه ات بیفتد
و دستانت را در لای گیسوانم حس کنم
وه که خیال...
روزگاری من ساکن اینجا بودم
آب هم همنشین من بود،
آتش نیز...
همراه با باد رفتم و خاک را به آغوش کشیدم.
و حالا خاک، تمام دردهای مرا می داند...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
در سینوسِ صفرِ خاک
اسیرست رودخانه
ماهی ها
جوابِ سلامِ آب را نمی دهند،
کمی اکالیپتوس لطفاً !!
«آرمان پرناک »
در سایه ی خاک، خفته در خلوتِ مطلق
زیباییِ خفته، تماشاییِ بی حد و حصر
در آغوشِ خاک، سیراب از بوسه ی باران
بهانه ای نهانی، برای شکفتنِ بی بدیل
زیباییِ خفته، چون گلی نو رسته در سکوت شب
بی خبر از هرج و مرجِ دنیا، در خوابی آرام و...
اکثر ما آدما حاضریم دنیا را به خاک و خون بکشیم ، اما حاضر نیستیم یک فکر و یا عقیده ی نادرست و مخرب را از مغزمان بیرون بکشیم .
رفته آری، چو شورشِ آتش/ از دلِ خاکِ سینه ی سرکش/
آبِ احساسِ آرزو؛ بی شک/ خانه ی دل، چو نقشِ بر بادی ست/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
- یه روزی خاک قدر بارونو میدونه ولی اون روز دیگه بارون نمیباره .
حقیقتا قشنگ بود ))!
Farzaneh 22
بیرون می زنم از اندام خاک
و تونل شب را پس میزنم
اگر چه، آفتاب دیروز نمیشوم
مریم گمار
۱۴۰۲/۲/۲۸
از خاک آمد،
آدمی که خود را،
به آب و آتش می زند؛
تا حسّ عشق ورزی اش،
با هیچ بادی،
در خاک نیفتد!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
باران
باران که می بارد
ترانه ها آرام آرام
جان می گیرد
و بوی خاک باران خورده
یاد تورا با خود می آورد
بوی سکوت می دهد تنهایی ام...
مثل بوی خاک نم زده ای
که تو را می برد به خاطرات...
اما زیادی اش نفست را به تنگ می آورد...
همان سکوتی که فریادت را
به زانو در می آورد.
طعمش را نمی دانم...
باید چشیده باشی تا درکش کنی...
تلخ یا...