شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
روی چون ماه تو دزدیده قرار از شب من نیستی باخبر از قصه ی تاب و تب من قبله ام چشم سیاهت! شده ام بنده ی توکافرم کرده ای ای دلبرِ لا مذهب من! 🟥 شاعر: سیامک عشقعلی...
ساحل شدی تا از تو آرامش بگیرمخوبی و بی همتایی ات را دوست دارم!خوشبخت هستم در هوایت تا همیشهخورشید من! زیبایی ات را دوست دارم!🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
می خواستم شعری بخوانم، خوش آمدی!امید من! آرامِ جانم! خوش آمدی!دلگیر از نامهربانی ست، بغض منبنشین کنارم، مهربانم! خوش آمدی... 🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
غم سرخی به دلم ماند، بگویم خوب استتو فقط شعر مرا هم که بخوانی، کافی ست!بروی، بی تو بمانم و بمیرم؛ اما به خداوند قسم این، خودِ بی انصافی ست!🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
گرچه دل کندی و رفتی، دلبرم هستی هنوز عشق من! با شعرها در دفترم هستی هنوز من وصالت را ندیدم گرچه با آغوش خودبا جسارت! بی جسارت! همسرم هستی هنوز🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...